گذشتهی ساده:
camberedوجه وصفی حال:
camberingخمیدگی، آبروی خیابان، کانیوو (برای خروج آب از جاده) (از وسط جاده به اطراف)
The road builders dug out earth for the camber.
جادهسازان زمین را برای آبرو کندند.
The road had a slight camber that allowed rainwater to easily flow off onto the sides.
جاده دارای آبروی کوچکی بود که آب باران را بهراحتی از کنارهها خارج میکرد.
خمیده کردن، منحنی کردن، شکم دادن، خم کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
To improve aerodynamics, the car designer decided to camber the wheels slightly inward.
برای بهبود آیرودینامیک، طراح خودرو تصمیم گرفت چرخها را کمی بهسمت داخل منحنی کند.
The wooden plank began to camber under the weight of the heavy load.
تختهی چوبی زیر بار سنگین خمیده شد.
تحدب، قوس، خمیدگی، انحنا، کجی، منحنی
The expert recommended adjusting the camber of the wheels for better handling and stability.
این کارشناس توصیه کرد که قوس چرخها را برای جابهجایی و پایداری بهتر تنظیم کنید.
The skatepark's ramp featured a steep camber that provided added speed for skaters.
سطح شیبدار پارک اسکیت دارای یک سرازیری منحنی بود که سرعت بیشتری را برای اسکیتبازها فراهم میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «camber» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/camber