فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Camber

ˈkæmbər ˈkæmbə

گذشته‌ی ساده:

cambered

وجه وصفی حال:

cambering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

خمیدگی، آب‌روی خیابان، کانیوو (برای خروج آب از جاده) (از وسط جاده به اطراف)

The road builders dug out earth for the camber.

جاده‌سازان زمین را برای آب‌رو کندند.

The road had a slight camber that allowed rainwater to easily flow off onto the sides.

جاده دارای آب‌روی کوچکی بود که آب باران را به‌راحتی از کناره‌ها خارج می‌کرد.

verb - intransitive verb - transitive

خمیده کردن، منحنی کردن، شکم دادن، خم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

To improve aerodynamics, the car designer decided to camber the wheels slightly inward.

برای بهبود آیرودینامیک، طراح خودرو تصمیم گرفت چرخ‌ها را کمی به‌سمت داخل منحنی کند.

The wooden plank began to camber under the weight of the heavy load.

تخته‌ی چوبی زیر بار سنگین خمیده شد.

noun uncountable

تحدب، قوس، خمیدگی، انحنا، کجی، منحنی

The expert recommended adjusting the camber of the wheels for better handling and stability.

این کارشناس توصیه کرد که قوس چرخ‌ها را برای جابه‌جایی و پایداری بهتر تنظیم کنید.

The skatepark's ramp featured a steep camber that provided added speed for skaters.

سطح شیب‌دار پارک اسکیت دارای یک سرازیری منحنی بود که سرعت بیشتری را برای اسکیت‌بازها فراهم می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد camber

  1. noun a slope in the turn of a road or track; the outside is higher than the inside in order to reduce the effects of centrifugal force
    Synonyms:
    bank cant convexness

ارجاع به لغت camber

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «camber» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/camber

لغات نزدیک camber

پیشنهاد بهبود معانی