امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Anxiety

    æŋˈzaɪəti æŋˈzaɪəti
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      anxieties

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable uncountable B2
    سلامت روان دلواپسی، اضطراب، نگرانی، تشویش، دلهره، سرآسیمگی، دلشوره link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سلامت روان

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - Pari's anxiety about the examinations
    - نگرانی پری درباره‌ی امتحانات
    - Signs of anxiety appeared on the mother's face.
    - نشانه‌های دلواپسی در صورت مادر هویدا شد.
    - to have anxiety
    - دلهره داشتن
    - Her only anxiety is the health of her baby.
    - تنها مایه‌ی نگرانی او سلامتی نوزادش است.
    noun uncountable
    تمایل، اشتیاق (توام با نگرانی)
    noun
    غم، ارنگ، خوف
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد anxiety

    1. noun worry, tension
      Synonyms:
      care trouble concern worry distress misery suffering doubt uncertainty unease apprehension nervousness restlessness tension panic disquiet foreboding misgiving solicitude botheration fretfulness uneasiness angst watchfulness suspense jitters shakes sweat downer flap dread fuss drag disquietude all-overs cold sweat fidgets butterflies nail-biting goose bumps jumps creeps pins and needles needles heebie-jeebies willies worriment ants in pants
      Antonyms:
      ease peace happiness assurance calmness contentment composure tranquility nonchalance

    ارجاع به لغت anxiety

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «anxiety» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/anxiety

    لغات نزدیک anxiety

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی