گذشتهی ساده:
troubledشکل سوم:
troubledسومشخص مفرد:
troublesوجه وصفی حال:
troublingشکل جمع:
troublesآزار، زحمت، اذیت، دردسر، مشکل
If we don't do anything now, we will have trouble in the future.
اگر اکنون اقدامی نکنیم در آینده دچار دردسر خواهیم شد.
to get into trouble
دچار مخمصه شدن
We are having trouble with our new neighbor.
با همسایهی جدید خود مشکل داریم.
He is a trouble.
او مایهی دردسر است.
The project is seriously in trouble.
طرح سخت دچار اشکال است.
Paying the rent is the least of my troubles.
پرداختن کرایه کمترین مشکل من است.
زحمت دادن، آشفتن، مصدع شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a troubled look
نگاه حاکی از آشفتگی
Shortage of money is troubling her.
کمبود پول او را رنج میدهد.
دچار کردن، مبتلا کردن
ظلم کردن، ستم کردن
نگران شدن، اذیت شدن، دلواپس شدن
trouble someone for (something)
(سرمیز شام و غیره) برای رساندن چیزی (مثلاً نمکدان) از کسی خواهش کردن، مزاحم شدن
گرفتار، دچار دردسر یا خطر یا اشکال
دردسر چیزی را به خود هموار کردن، زحمت کشیدن
یکی از مشکلات (یا دردسرهای) فرعی شخص
اشکال این است که ...، مسئله از این قرار است ...
بیدردسر، بیگرفتاری
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trouble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trouble