با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Curse

kɜːrs kɜːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cursed
  • شکل سوم:

    cursed
  • سوم‌شخص مفرد:

    curses
  • وجه وصفی حال:

    cursing
  • شکل جمع:

    curses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
نفرین، دشنام، لعنت، بلا، مصیبت، نفرین کردن، ناسزاگفتن، فحش دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- an old woman's curse
- نفرین پیرزن
- an effective curse
- نفرین گیرا
- The witch put a curse on them.
- ساحره آن‌ها را نفرین کرد (دچار لعن کرد).
- We did not pay attention to his curses.
- به دشنام‌های او توجه نکردیم.
- Intolerance is the greatest curse of backward societies.
- تعصب بی‌جا بزرگترین مصیبت جوامع عقب‌افتاده است.
- such curses as poverty and illiteracy
- بدبختی‌هایی همچون فقر و بی‌سوادی
- He cursed his own wretched fate.
- او به سرنوشت بد خود لعنت کرد.
- He used to curse his sons for their laziness.
- به پسران خود به‌دلیل تنبلی آنان دشنام می‌داد.
- He curses too much.
- او خیلی بددهنی می‌کند.
- cursed with misfortunes
- دچار بدبیاری
- A people cursed by disease and famine.
- مردمی که از بیماری و قحطی رنج می‌بردند.
- Job refused to curse his God.
- ایوب از کفر گفتن خودداری کرد.
- He is cursed with a shrewish wife.
- او گرفتار همسر سلیطه‌ای شده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد curse

  1. noun hateful, swearing remark
    Synonyms: anathema, ban, bane, blaspheming, blasphemy, commination, cursing, cussing, cuss word, damning, denunciation, dirty name, dirty word, double whammy, execration, expletive, four-letter word, fulmination, imprecation, malediction, malison, naughty words, no-no, oath, objuration, obloquy, obscenity, profanation, profanity, sacrilege, swearing, swear word, vilification, whammy
    Antonyms: compliment, praise
  2. noun misfortune wished upon someone
    Synonyms: affliction, bane, burden, calamity, cancer, cross, disaster, evil, evil eye, hydra, jinx, ordeal, pestilence, plague, scourge, torment, tribulation, trouble, vexation, voodoo

Collocations

  • be cursed with

    دچار بودن، رنج بردن از، مصیبت‌دار بودن

  • the curse

    (عامیانه) قاعدگی (زن)

ارجاع به لغت curse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «curse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/curse

لغات نزدیک curse

پیشنهاد بهبود معانی