آدم بدشانس، آدم که بدشانسی میآورد، شانس نیاوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I finally overcame my jinx.
من بالأخره بدبیاری خود را برطرف کردم.
Somebody seems to have put a jinx on this radio; it breaks down for no reason.
مثل اینکه یک کسی این رادیو را طلسم کرده است؛ بیخودی خاموش میشود.
He has been jinxed.
دچار بدبیاری شده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jinx» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jinx