گذشتهی ساده:
jinxedشکل سوم:
jinxedسومشخص مفرد:
jinxesوجه وصفی حال:
jinxingنحسی، بدشانسی، بدبیاری، بدیمنی، آدم بدقدم، آدم بدیمن، بدشگون، شوم
I finally overcame my jinx.
من بالأخره بدبیاری خود را برطرف کردم.
That mirror is a jinx — ever since it broke, nothing has gone right.
آن آینه واقعاً نحس است. از وقتی شکسته، هیچچیز درست پیش نرفته.
He’s known as a jinx because every company he joins soon fails.
او را بهعنوان بدقدم میشناسند چون هر شرکتی که به آن میپیوندد، بهزودی ورشکست میشود.
Somebody seems to have put a jinx on this radio; it breaks down for no reason.
مثل اینکه یک کسی این رادیو را طلسم کرده است؛ بیخودی خاموش میشود.
چشم زدن، نحس کردن، بدبیاری آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He has been jinxed.
دچار بدبیاری شده است.
Stop saying we’re lucky today. you’re going to jinx us!
انقدر نگو امروز خوششانسیم. چشممون میزنی.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jinx» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jinx