فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Jinx

dʒɪŋks dʒɪŋks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

آدم بدشانس، آدم که بدشانسی می‌آورد، شانس نیاوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

I finally overcame my jinx.

من بالأخره بدبیاری خود را برطرف کردم.

Somebody seems to have put a jinx on this radio; it breaks down for no reason.

مثل اینکه یک کسی این رادیو را طلسم کرده است؛ بیخودی خاموش می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He has been jinxed.

دچار بدبیاری شده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jinx

  1. noun curse
    Synonyms:
    spell hex plague evil eye black magic voodoo enchantment hoodoo nemesis kiss of death charm
    Antonyms:
    benefit advantage luck boon
  1. verb curse
    Synonyms:
    damn condemn hex enchant charm bewitch bedevil cast a spell on give the evil eye
    Antonyms:
    benefit

ارجاع به لغت jinx

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jinx» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jinx

لغات نزدیک jinx

پیشنهاد بهبود معانی