با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Luck

lʌk lʌk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lucked
  • شکل سوم:

    lucked
  • سوم شخص مفرد:

    lucks
  • وجه وصفی حال:

    lucking

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive uncountable A2
    شانس، بخت، اقبال، خوشبختی
    • - bad luck
    • - بخت بد
    • - good luck
    • - بخت خوب
    • - Luck too has a role in the history of nations.
    • - بخت هم در تاریخ ملتها نقش دارد.
    • - Hard luck followed him throughout his life.
    • - بخت نامساعد همه‌ی عمر در تعقیب او بود.
    • - Hard work and luck were the secrets of his success.
    • - راز موفقیت او پرکاری و خوش شانسی بود.
    • - This charm will bring you luck.
    • - این طلسم شگون دارد.
    • - He had better luck with his investment in our company.
    • - سرمایه‌گذاری او در شرکت ما موفقیت‌آمیزتر بود.
    • - He lucked into a valuable stamp.
    • - او شانسی یک تمبر گران‌بها پیدا کرد.
    • - Today he is in luck and keeps winning.
    • - امروز بخت به او روی آورده و مرتباً برنده می‌شود.
    • - I lucked out in the exam.
    • - در امتحان شانس آوردم.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد luck

  1. noun good fortune
    Synonyms: advantage, big break, blessing, break, fluke, fortunateness, godsend, good luck, happiness, health, in the cards, karma, kismet, luckiness, lucky break, occasion, opportunity, profit, prosperity, run of luck, serendipity, smile, streak of luck, stroke, success, triumph, victory, weal, wealth, win, windfall
    Antonyms: bad fortune, misfortune
  2. noun chance
    Synonyms: accident, break, destiny, fate, fifty-fifty, fortuity, fortune, hap, happenstance, hazard, occasion, occurrence, toss-up, unforeseen event

Phrasal verbs

Idioms

  • as luck would have it

    بر حسب اتفاق، اتفاقاً، تصادفاً

  • crow (or push) one's luck

    (عامیانه) بیش از حد به بخت اتکا کردن، مخاطره کردن

  • down on one's luck

    دچار بدبیاری، بداقبال

  • in luck

    کامکار، خوش‌شانس، خوش‌اقبال، روی‌شانس

  • out of luck

    بداقبال، دچار بدشانسی یا بدبیاری

  • try one's luck

    بخت خود را آزمودن، با اتکا به بخت دست به کاری زدن

  • worse luck

    بدبختانه، متأسفانه

لغات هم‌خانواده luck

ارجاع به لغت luck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «luck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/luck

لغات نزدیک luck

پیشنهاد بهبود معانی