فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک
آخرین به‌روزرسانی:
Wealth
welθ
welθ
معنی و نمونه‌جمله‌ها
noun
uncountable
B2
توانگری، دارایی، ثروت، مال، تمول، وفور، زیادی
لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her wealth is estimated at 5 million dollars.
دارایی او را پنج میلیون دلار برآورد کرده‌اند.
How did you acquire your wealth?
ثروت خود را چگونه به‌دست آوردی؟
نمونه‌جمله‌های بیشتر
a man of wealth
مرد ثروتمند
Her book contains a wealth of historical details.
کتاب او حاوی جزئیات تاریخی فراوانی است.
a wealth of interesting ideas
وفور عقاید جالب
مترادف و متضاد wealth
-
noun money, resourcesSynonyms:resources cash funds capital assets property fortune treasure holdings belongings means goods revenue riches security estate store worth opulence luxury plenty abundance prosperity possessions affluence substantiality profusion richness commodities pelf dough gold cache bounty hoard plenitude cornucopia copiousness lucre long green prosperousness stocks and bonds velvet lap of luxury luxurianceAntonyms:poverty need want lack
ارجاع به لغت wealth
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «wealth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wealth