با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Bounty

ˈbaʊnti ˈbaʊnti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bounties

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جایزه، پاداش (معمولاً از طرف دولت برای برای دستگیری یا کمک به دستگیری مجرم فراری یا تشویق به نابودی جانوران موذی یا کمک به صنعت یا برای ورود به نیروهای مسلح و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- There is a bounty on his head.
- برای دستگیری او (زنده یا مرده) جایزه تعیین شده است.
- The government offered a bounty to anyone who could provide information leading to the capture of the criminal.
- دولت به هر کسی که بتواند اطلاعاتی را ارائه دهد که منجر به دستگیری این مجرم شود، پاداش می‌دهد.
noun uncountable
ادبی بخشش، سخاوت، بخشندگی، گشاده‌دستی
- Colonel Fard's bounty was well-known.
- گشاده‌دستی سرهنگ فرد زبانزد همه بود.
- The community was grateful for the farmer's bounty as he generously shared his harvest with those in need.
- جامعه قدردان بخشندگی کشاورز بود چرا که او سخاوتمندانه محصول خود را با افراد نیازمند تقسیم کرد.
noun countable
وفور، فراوانی، انبوه، مقدار زیاد
- a bounty of books
- انبوهی از کتاب‌ها
- The explorers discovered a bounty of treasure hidden deep within the cave.
- کاوشگران انبوهی از گنج را در اعماق غار کشف کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bounty

  1. noun bonus; compensation
    Synonyms: donation, gift, grant, gratuity, largess, pay, premium, present, prize, recompense, reward

ارجاع به لغت bounty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bounty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bounty

لغات نزدیک bounty

پیشنهاد بهبود معانی