شکل جمع:
bountiesجایزه، پاداش (پولی که بهعنوان پاداش پرداخت میشود)
There is a bounty on his head.
برای دستگیری او (زنده یا مرده) جایزه تعیین شده است.
The government offered a bounty to anyone who could provide information leading to the capture of the criminal.
دولت به هر کسی که بتواند اطلاعاتی را ارائه دهد که منجر به دستگیری این مجرم شود، پاداش میدهد.
ادبی بخشش، سخاوت، بخشندگی، گشادهدستی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Colonel Fard's bounty was well-known.
گشادهدستی سرهنگ فرد زبانزد همه بود.
The community was grateful for the farmer's bounty as he generously shared his harvest with those in need.
جامعه قدردان بخشندگی کشاورز بود چرا که او سخاوتمندانه محصول خود را با افراد نیازمند تقسیم کرد.
وفور، فراوانی، انبوه، مقدار زیاد
Nature offers a bounty that we often take for granted.
طبیعت نعمات فراوانی به ما میدهد که اغلب آنها را بدیهی میدانیم.
The explorers discovered a bounty of treasure hidden deep within the cave.
کاوشگران انبوهی از گنج را در اعماق غار کشف کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bounty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bounty