با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Grant

ɡrænt ɡrɑːnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    granted
  • شکل سوم:

    granted
  • سوم‌شخص مفرد:

    grants
  • وجه وصفی حال:

    granting
  • شکل جمع:

    grants

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
کمک مالی، کمک‌هزینه، کمک، گرنت، بورس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The hospital received a $5000 grant.
- این بیمارستان ۵۰۰۰ دلار کمک مالی دریافت کرد.
- The university was awarded a grant from the National Science Foundation to conduct a study on climate change.
- این دانشگاه از بنیاد ملی علوم برای انجام پژوهشی در مورد تغییر اقلیم، کمک‌هزینه دریافت کرد.
verb - transitive
موافقت کردن، قبول کردن، اجابت کردن (دعا)، برآوردن (آرزو)
- Her wish was granted.
- آرزویش برآورده شد.
- to grant a friend his wish
- خواهش یک دوست را اجابت کردن
verb - transitive
دادن، بخشیدن، اعطا کردن
- He was granted a week's leave of absence.
- به او یک هفته مرخصی دادند.
- He was granted British citizenship.
- به او تابعیت بریتانیا اعطا شد.
- to grant a loan to an applicant
- به درخواست‌کننده وام دادن
verb - transitive
تصدیق کردن، پذیرفتن، قبول کردن، مسلم دانستن
- Don't take my friendship for granted!
- دوستی مرا مسلم نپندار!
- I grant your first point but not your second.
- نکته‌ی اول شما را قبول دارم؛ ولی دومی را نه.
noun
اعطا، اهدا، واگذاری، بخشش، تخصیص (پول)
- a land grant
- اهدای زمین
- substantial grant
- تخصیص قابل‌ توجه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grant

  1. noun allowance, gift
    Synonyms: admission, allocation, allotment, alms, appropriation, assistance, award, benefaction, bequest, boon, bounty, charity, concession, contribution, dole, donation, endowment, fellowship, gratuity, handout, lump, present, privilege, reward, scholarship, stipend, subsidy
    Antonyms: forfeit, loss
  2. verb authorize, allow
    Synonyms: accede, accept, accord, acknowledge, acquiesce, admit, agree to, allocate, allot, assign, assume, avow, award, bestow, bless, cede, come across, come around, come through, concede, confer, consent to, convey, donate, drop, gift with, give, give in, give out, give the nod, give thumbs-up, go along with, impart, invest, own, own up, permit, present, profess, relinquish, shake on, sign off on, sign on, stake, suppose, surrender, transfer, transmit, vouchsafe, yield
    Antonyms: condemn, deny, refuse, veto

ارجاع به لغت grant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grant

لغات نزدیک grant

پیشنهاد بهبود معانی