فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Own

oʊn əʊn

گذشته‌ی ساده:

owned

شکل سوم:

owned

سوم‌شخص مفرد:

owns

وجه وصفی حال:

owning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2

خود، خودم، خودت، خودش، خودمان، خودتان، خودشان

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

My own book

کتاب خودم

Your own money

پول خودت

نمونه‌جمله‌های بیشتر

His own life

زندگی خودش

Our own country

کشور خودمان

Their own house

خانه‌ی خودشان

In her own house

در خانه‌ی خود او

"Clean your own rifles," I told the soldiers

به سربازان گفتم: «تفنگ‌های خودتان را تمیز کنید.»

determiner pronoun A2

خود، مال خود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The bicycle is his own.

دوچرخه مال خودش است.

He decided to start his own business.

او تصمیم گرفت کسب‌و‌کار خود را آغاز کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She longed to have a room of her own.

او از ته دل آرزو می‌کرد اتاقی که فقط مال خودش باشد، داشته باشد.

verb - transitive B1

داشتن، دارا بودن، مال خود دانستن، مالک بودن، صاحب (چیزی) بودن

He owns two horses.

او دو تا اسب دارد.

He lost everything he owned.

او تمام مایملک خود را از دست داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Who owns this house?

صاحب این خانه کیست؟

This is my house; I own it.

این خانه‌ی خود من است و من مالک آن هستم.

state-owned factories

کارخانه‌های دولتی

you must own to its existence

(فردوسی) به هستیش باید که خستو شوی

verb - intransitive

قدیمی اذعان کردن، اقرار کردن، تصدیق کردن، پذیرفتن، قبول کردن

to own one's mistake

اشتباه خود را تصدیق کردن

They owned him to be their leader.

او را به رهبری پذیرفتند.

verb - transitive informal

انگلیسی آمریکایی تسلط داشتن، برتری داشتن، شکست دادن

She owned her opponent in the final match, finishing with a score of 10-0.

او در مسابقه‌ی پایانی حریف خود را شکست داد و با نتیجه‌ی ۱۰-۰ برنده شد.

He completely owned the presentation, impressing everyone with his knowledge and confidence.

او کاملاً به ارائه‌ی خود مسلط بود و همه را با دانش و اعتماد‌به‌نفسش تحت‌تأثیر قرار داد.

verb - transitive

قبول کردن مسئولیت

He must own the consequences of his actions.

او باید مسئولیت عواقب اعمال خود را بپذیرد.

They need to own their decisions to move forward.

آن‌ها برای حرکت روبه‌جلو باید مسئولیت تصمیمات خود را قبول کنند.

adjective

خویشاوند نسبی (در برابر: خویشاوند سببی)، همخون

an own brother

برادر هم‌خون (نه برادر خوانده)

Her own sister is a talented artist.

خواهر تنی او هنرمندی بااستعداد است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد own

  1. adjective belonging to individual
    Synonyms:
    personal private individual owned his hers mine yours theirs peculiar particular inherent intrinsic resident endemic its very own
  1. verb possess; be responsible for
    Synonyms:
    have hold keep retain control occupy enjoy boast dominate inherit be in possession of be possessed of fall heir to have in hand have rights have title reserve
    Antonyms:
    lack need lose not have sell dispossess
  1. verb acknowledge, admit
    Synonyms:
    admit confess recognize declare concede disclose avow own up grant assent to allow tell the truth come clean let on make clean breast of
    Antonyms:
    deny reject disavow

Phrasal verbs

own up (to)

اعتراف کردن (به)

Collocations

of one's own

(فقط) مال خود شخص، شخصی

Idioms

be one's own man

1- آزاد و مستقل بودن 2- هشیار و آگاه بودن، مشاعر خود را در اختیار داشتن

ارباب خود بودن، زیر نفوذ کسی نبودن، خود استوار بودن

come into one's own

(به‌ویژه قدردانی یا شهرت یا پاداش) به حق خود نرسیدن، مقام سزاواری را به دست آوردن

get one's own back

(انگلیس- عامیانه) انتقام گرفتن، به حساب کسی رسیدن

on one's own

(عامیانه) 1- با کوشش یا ابتکار خود شخص 2- شخصاً، بدون کمک دیگری

a taste of your own medicine

این جوابِ کار بد خودته (چیزی که عوض داره، گله نداره) (جواب های، هوی است) (زدی ضربتی، ضربتی نوش کن)

Idioms بیشتر

to each his own

هرکسی نظر خود را دارد، نظر هرکس بنابه شخصیت و سلیقه‌‌اش متفاوت است، هرکسی عقیده‌ای دارد، سلیقه‌ی هرکس متفاوت است

لغات هم‌خانواده own

  • verb - transitive
    own, disown

ارجاع به لغت own

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «own» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/own

لغات نزدیک own

پیشنهاد بهبود معانی