گذشتهی ساده:
ownedشکل سوم:
ownedسومشخص مفرد:
ownsوجه وصفی حال:
owningخود، خودم، خودت، خودش، خودمان، خودتان، خودشان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
My own book
کتاب خودم
Your own money
پول خودت
His own life
زندگی خودش
Our own country
کشور خودمان
Their own house
خانهی خودشان
In her own house
در خانهی خود او
"Clean your own rifles," I told the soldiers
به سربازان گفتم: «تفنگهای خودتان را تمیز کنید.»
خود، مال خود
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The bicycle is his own.
دوچرخه مال خودش است.
He decided to start his own business.
او تصمیم گرفت کسبوکار خود را آغاز کند.
She longed to have a room of her own.
او از ته دل آرزو میکرد اتاقی که فقط مال خودش باشد، داشته باشد.
داشتن، دارا بودن، مال خود دانستن، مالک بودن، صاحب (چیزی) بودن
He owns two horses.
او دو تا اسب دارد.
He lost everything he owned.
او تمام مایملک خود را از دست داد.
Who owns this house?
صاحب این خانه کیست؟
This is my house; I own it.
این خانهی خود من است و من مالک آن هستم.
state-owned factories
کارخانههای دولتی
you must own to its existence
(فردوسی) به هستیش باید که خستو شوی
قدیمی اذعان کردن، اقرار کردن، تصدیق کردن، پذیرفتن، قبول کردن
to own one's mistake
اشتباه خود را تصدیق کردن
They owned him to be their leader.
او را به رهبری پذیرفتند.
انگلیسی آمریکایی تسلط داشتن، برتری داشتن، شکست دادن
She owned her opponent in the final match, finishing with a score of 10-0.
او در مسابقهی پایانی حریف خود را شکست داد و با نتیجهی ۱۰-۰ برنده شد.
He completely owned the presentation, impressing everyone with his knowledge and confidence.
او کاملاً به ارائهی خود مسلط بود و همه را با دانش و اعتمادبهنفسش تحتتأثیر قرار داد.
قبول کردن مسئولیت
He must own the consequences of his actions.
او باید مسئولیت عواقب اعمال خود را بپذیرد.
They need to own their decisions to move forward.
آنها برای حرکت روبهجلو باید مسئولیت تصمیمات خود را قبول کنند.
خویشاوند نسبی (در برابر: خویشاوند سببی)، همخون
an own brother
برادر همخون (نه برادر خوانده)
Her own sister is a talented artist.
خواهر تنی او هنرمندی بااستعداد است.
اعتراف کردن (به)
(فقط) مال خود شخص، شخصی
1- آزاد و مستقل بودن 2- هشیار و آگاه بودن، مشاعر خود را در اختیار داشتن
ارباب خود بودن، زیر نفوذ کسی نبودن، خود استوار بودن
(بهویژه قدردانی یا شهرت یا پاداش) به حق خود نرسیدن، مقام سزاواری را به دست آوردن
(انگلیس- عامیانه) انتقام گرفتن، به حساب کسی رسیدن
(عامیانه) 1- با کوشش یا ابتکار خود شخص 2- شخصاً، بدون کمک دیگری
این جوابِ کار بد خودته (چیزی که عوض داره، گله نداره) (جواب های، هوی است) (زدی ضربتی، ضربتی نوش کن)
هرکسی نظر خود را دارد، نظر هرکس بنابه شخصیت و سلیقهاش متفاوت است، هرکسی عقیدهای دارد، سلیقهی هرکس متفاوت است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «own» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/own