Personal

ˈpɜrːsnl ˈpɜːsnəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
شخصی، خصوصی، حضوری، فردی، مربوط به شخص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Don't get personal!
- وارد امور شخصی نشوید!
- personal prejudices
- پیش‌داوری‌های فردی
- my father's personal letters
- نامه‌های شخصی پدرم
- He collected his personal belongings and put them in the truck.
- او متعلقات شخصی خود را گردآوری کرد و در کامیون گذاشت.
- personal freedoms
- آزادی‌های فردی
- her personal reflections in this regard
- اندیشه‌های خصوصی او در این‌ باره
- personal relationships
- روابط انسانی
- personal and spiritual safety
- ایمنی جسمی و روحی
- personal hygiene
- بهداشت فردی
- a personal interview
- مصاحبه‌ی حضوری
- personal pronoun
- ضمیر شخصی
- His name appeared in the personal column.
- نام او هم در ستون اخبار فردی به چشم می‌خورد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
ورزش خطای عمدی، فول شخصی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد personal

  1. adjective private, individual
    Synonyms: claimed, exclusive, intimate, own, particular, peculiar, privy, retired, secluded, secret, special
    Antonyms: general, public

لغات هم‌خانواده personal

ارجاع به لغت personal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «personal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/personal

لغات نزدیک personal

پیشنهاد بهبود معانی