با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Exclusive

ɪkˈskluːsɪv ɪkˈskluːsɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more exclusive
  • صفت عالی:

    most exclusive

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective C1
    انحصاری، منحصر، دربستی، دربست‌گرانه، دربست، مانعة‌الجمع
    • - we have the exclusive right to distribute this product.
    • - ما حق انحصاری توزیع این کالا را دارا هستیم.
    • - the exclusive rights and privileges of the citizens.
    • - حقوق و امتیازات منحصر به شهروندان.
    • - these bears live exclusively on fish.
    • - این خرس‌ها فقط ماهی می‌خورند (با ماهی زنده‌اند).
  • adjective
    اختصاصی، خصوصی، خاص، ویژه، ویژگانه، ویژگانی، ویژه‌ای، به‌خصوص
    • - an exclusive interest in sports
    • - علاقه‌ی ویژه به ورزش
  • adjective
    (باشگاه و غیره) بروندار، ویژه‌ی خواص، دربسته، جلوگیر، محروم‌ساز، طردگر
    • - an exclusive club that does not admit Blacks and Jews.
    • - باشگاهی ویژه‌ی خواص که سیاهان و یهودیان را نمی‌پذیرد.
    • - exclusive regulations
    • - مقررات ویژه
  • adjective
    (مغازه و غیره) اعیانی، دارای مشتریان ویژه
    • - an exclusive shop
    • - مغازه‌ی اعیانی
    • - an exclusive hotel
    • - هتل پولدارها
  • noun
    صرف، تنها، تک، محض، یگانه
    • - an exclusive agent.
    • - نماینده‌ی منحصربه‌فرد.
    • - having an exclusive jurisdiction.
    • - دارای قلمرو حقوقی یگانه.
  • adjective
    گزیده، دستچین، منتخب
  • noun
    (رسانه‌ها) گزارش ویژه
  • adjective
    کالای اختصاصی، کالای ویژه
  • adjective
    (دستور زبان) ضمیر انحصاری، واژه‌ی جدادار (مانند: only)
    • - costs exclusive of taxes
    • - هزینه بدون احتساب مالیات
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد exclusive

  1. adjective unshared, restricted
    Synonyms: absolute, aloof, aristocratic, chic, choice, chosen, circumscribed, clannish, classy, cliquish, closed, complete, confined, country club, discriminative, elegant, entire, exclusionary, exclusory, fashionable, full, independent, licensed, limited, narrow, only, particular, peculiar, posh, preferential, private, privileged, prohibitive, restrictive, ritzy, segregated, select, selfish, single, snobbish, socially correct, sole, swank, total, undivided, unique, upper crust, whole
    Antonyms: divided, part, partial, shared, unlimited, unrestricted

Phrasal verbs

  • exclusive of

    بدون در نظر گرفتن، سوای، جدا از، به غیر از

Collocations

  • exclusive of

    بدون در نظر گرفتن، سوای، جدا از، به غیر از

ارجاع به لغت exclusive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exclusive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exclusive

لغات نزدیک exclusive

پیشنهاد بهبود معانی