فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sole

soʊl səʊl

گذشته‌ی ساده:

soled

شکل سوم:

soled

سوم‌شخص مفرد:

soles

وجه وصفی حال:

soling

شکل جمع:

soles

توضیحات:

شکل جمع این لغت در معنای چهارم sole است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1

تنها، یگانه، تک، یکتا

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

This is the sole copy of the original manuscript.

این تنها نسخه‌ی دست‌نوشته‌ی اصلی است.

His sole aim is to achieve success in his career.

تک هدف او، دستیابی به موفقیت در حرفه‌اش است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Let conscience be our sole judge.

بگذار وجدان یگانه داور ما باشد.

his sole purpose in coming

یگانه منظور او از آمدن

adjective C1

انحصاری، اختصاصی، تنها

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He is the sole owner of the company.

او تنها مالک این شرکت است.

She was given sole control over the finances.

او کنترل انحصاری امور مالی را به دست گرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The sole rights to the book belong to the author.

حقوق اختصاصی این کتاب متعلق به نویسنده است.

the sole right of publication

حق انحصاری چاپ

his sole heir

تنها وارث او

noun countable

کف پا، کف کفش

The sole of her shoe was worn out after years of use.

بعداز سال‌ها استفاده، کف کفش او فرسوده شده بود.

She stepped on a sharp object and cut the sole of her foot.

او بر روی شیء تیزی پا گذاشت و کف پایش را برید.

noun countable

ماهی حلوا، ماهی کفشک (نوعی ماهی تخت)

The chef prepared a delicious lemon sole for dinner.

آشپز، ماهی حلوایی لیمویی خوشمزه‌ای برای شام آماده کرد.

The restaurant specializes in seafood, especially sole.

این رستوران در غذاهای دریایی، به‌ویژه ماهی کفشک تخصص دارد.

verb - transitive

تعویض کردن کف کفش، عوض کردن زیره‌ی کفش

I need to get my shoes soled before winter.

باید قبل‌از زمستان، زیره‌ی کفشم را عوض کنم.

These leather shoes are expensive, but you can sole them when they wear out.

این کفش‌های چرمی گران هستند، اما وقتی کهنه شدند می‌توانی کف آن‌ها را تعویض کنی.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sole

  1. adjective alone, singular
    Synonyms:
    single only one unique individual lone solitary separate exclusive particular solo remaining ace unshared only one one and only onliest
    Antonyms:
    together shared
  1. adjective not divided among or shared with others
    Synonyms:
    exclusive single only one no more than one remaining
  1. noun lean flesh of any of several flatfish
    Synonyms:
    planta tread fillet of sole ball
  1. verb put a new sole on
    Synonyms:
    resole

Collocations

sole survivor

تنها بازمانده

ارجاع به لغت sole

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sole» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sole

لغات نزدیک sole

پیشنهاد بهبود معانی