فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Sole

soʊl səʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    soled
  • شکل سوم:

    soled
  • سوم‌شخص مفرد:

    soles
  • وجه وصفی حال:

    soling
  • شکل جمع:

    soles

توضیحات

شکل جمع این لغت در معنای چهارم sole است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
تنها، یگانه، تک، یکتا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- This is the sole copy of the original manuscript.
- این تنها نسخه‌ی دست‌نوشته‌ی اصلی است.
- His sole aim is to achieve success in his career.
- تک هدف او، دستیابی به موفقیت در حرفه‌اش است.
- Let conscience be our sole judge.
- بگذار وجدان یگانه داور ما باشد.
- his sole purpose in coming
- یگانه منظور او از آمدن
adjective C1
انحصاری، اختصاصی، تنها
- He is the sole owner of the company.
- او تنها مالک این شرکت است.
- She was given sole control over the finances.
- او کنترل انحصاری امور مالی را به دست گرفت.
- The sole rights to the book belong to the author.
- حقوق اختصاصی این کتاب متعلق به نویسنده است.
- the sole right of publication
- حق انحصاری چاپ
- his sole heir
- تنها وارث او
noun countable
کف پا، کف کفش
- The sole of her shoe was worn out after years of use.
- بعداز سال‌ها استفاده، کف کفش او فرسوده شده بود.
- She stepped on a sharp object and cut the sole of her foot.
- او بر روی شیء تیزی پا گذاشت و کف پایش را برید.
noun countable
ماهی حلوا، ماهی کفشک (نوعی ماهی تخت)
- The chef prepared a delicious lemon sole for dinner.
- آشپز، ماهی حلوایی لیمویی خوشمزه‌ای برای شام آماده کرد.
- The restaurant specializes in seafood, especially sole.
- این رستوران در غذاهای دریایی، به‌ویژه ماهی کفشک تخصص دارد.
verb - transitive
تعویض کردن کف کفش، عوض کردن زیره‌ی کفش
- I need to get my shoes soled before winter.
- باید قبل‌از زمستان، زیره‌ی کفشم را عوض کنم.
- These leather shoes are expensive, but you can sole them when they wear out.
- این کفش‌های چرمی گران هستند، اما وقتی کهنه شدند می‌توانی کف آن‌ها را تعویض کنی.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sole

  1. adjective alone, singular
    Synonyms:
    single only one unique individual lone solitary separate exclusive particular solo remaining ace unshared only one one and only onliest
    Antonyms:
    together shared
  1. adjective not divided among or shared with others
    Synonyms:
    exclusive single only one no more than one remaining
  1. noun lean flesh of any of several flatfish
    Synonyms:
    planta tread fillet of sole ball
  1. verb put a new sole on
    Synonyms:
    resole

Collocations

ارجاع به لغت sole

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sole» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sole

لغات نزدیک sole

پیشنهاد بهبود معانی