فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Tread

tred tred
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    trod
  • شکل سوم:

    trodden
  • سوم شخص مفرد:

    treads
  • وجه وصفی حال:

    treading
  • شکل جمع:

    treads

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive adverb C2
    گام‌برداری، پاگذاشتن، راه رفتن، لگد کردن
    • - The worm was trodden underfoot.
    • - کرم زیر پا له شد.
    • - Those who tread on snakes get bitten.
    • - آنان که روی مار پا می‌گذارند، نیش می‌خورند.
    • - (A. Pope) fools rush in where angles fear to tread.
    • - ابلهان به محلی هجوم می‌برند که فرشتگان از قدم گذاشتن در آن واهمه دارند.
    • - The down-trodden masses of people could not protest.
    • - توده‌های مردم تو سری خورده نمی‌توانستند اعتراض بکنند.
    • - His mistress walked with a catlike tread.
    • - معشوقه‌اش با گام‌های گربه‌مانند راه می‌رفت.
    • - I could hear the soldiers' heavy tread.
    • - می‌توانستم صدای گام‌های سنگین سربازان را بشنوم.
    • - There are three reasons for treading carefully in such matters.
    • - به سه دلیل باید در چنین مواردی با احتیاط عمل کرد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد tread

  1. noun walk
    Synonyms: footstep, footsteps, gait, march, pace, step, stride, trace, track, tramp
  2. verb walk; bear down
    Synonyms: ambulate, crush, foot, hike, hoof, march, oppress, pace, plod, quell, repress, squash, stamp, stamp on, step, step on, stride, subdue, subjugate, suppress, traipse, tramp, trample, troop, trudge

Collocations

  • tread water

    ایستاده شنا کردن، در جا شنا کردن

Idioms

ارجاع به لغت tread

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tread» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tread

لغات نزدیک tread

پیشنهاد بهبود معانی