گذشتهی ساده:
trodشکل سوم:
troddenسومشخص مفرد:
treadsوجه وصفی حال:
treadingشکل جمع:
treadsانگلیسی بریتانیایی (روی چیزی) پا گذاشتن، لگد کردن، پایمال کردن، لگدکوب کردن، زیر پا له کردن
Those who tread on snakes get bitten.
آنان که روی مار پا میگذارند، نیش میخورند.
The worm was trodden underfoot.
کرم زیر پا له شد.
ادبی راه رفتن، گام برداشتن، قدم برداشتن، پیمودن، طی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(A. Pope) fools rush in where angles fear to tread.
ابلهان به محلی هجوم میبرند که فرشتگان از قدم گذاشتن در آن واهمه دارند.
Do not tread on the freshly painted floor.
روی زمین تازهرنگشده راه نروید.
آج (لاستیک)
The tread on my tires is completely worn out, I need new ones.
آج لاستیکهایم کاملاً فرسوده شده است و به لاستیک نو نیاز دارم.
The tread on her bicycle tire provided a firm grip on the muddy trails.
آج لاستیک دوچرخهی او باعث شد تا مسیرهای گلآلود سخت شود.
صدای پا، صدای قدم، صدای گام
I could hear the soldiers' heavy tread.
میتوانستم صدای گامهای سنگین سربازان را بشنوم.
His tread was heavy, echoing through the empty hallway.
صدای پای او زیاد بود و در راهروی خالی پخش میشد.
روی پله
Be careful not to slip as you step on the uneven treads of the old staircase.
مواظب باشید وقتی روی پلههای ناهموار راهپلهی قدیمی قدم میگذارید، سر نخورید.
The worn treads of the wooden porch creaked beneath my feet.
روی پلههای فرسودهی ایوان چوبی زیر پایم میلرزید.
اجرا کردن، عمل کردن
There are three reasons for treading carefully in such matters.
به سه دلیل باید در چنین مواردی با احتیاط عمل کرد.
The performers gracefully treaded the stage, mesmerizing the audience.
بازیگران بهزیبایی روی صحنه اجرا کردند و تماشاگران را مسحور خود کردند.
(در پرندهی نر) رابطهی جنسی برقرار کردن، جماع کردن، مقاربت جنسی داشتن، آمیزش کردن
The male peacock treads with the female to reproduce.
طاووس نر برای تولیدمثل با ماده رابطهی جنسی برقرار میکند.
The male pheasant successfully treads with multiple partners in the wild.
قرقاول نر با چندین شریک در طبیعت با موفقیت جماع میکند.
گامبرداری، قدم، گام
His mistress walked with a catlike tread.
معشوقهاش با گامهای گربهمانند راه میرفت.
Be careful with your treads on the icy sidewalk.
مراقب قدمهای خود در پیادهروی یخزده باشید.
ایستاده شنا کردن، در جا شنا کردن
دست از پا خطا نکردن، کاملاً مواظب بودن
خطمشی (ویژهای) اتخاذ کردن
در صحنهی نمایش ظاهر شدن، بازیگری کردن
رقصیدن، پایکوبی کردن
step (or tread) on someone's toes
پا روی پای کسی گذاشتن، به حقوق کسی تجاوز کردن، پاپی شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tread» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tread