با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Tread

tred tred
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    trod
  • شکل سوم:

    trodden
  • سوم‌شخص مفرد:

    treads
  • وجه وصفی حال:

    treading
  • شکل جمع:

    treads

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2
انگلیسی بریتانیایی (روی چیزی) پا گذاشتن، لگد کردن، پایمال کردن، لگدکوب کردن، زیر پا له کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Those who tread on snakes get bitten.
- آنان که روی مار پا می‌گذارند، نیش می‌خورند.
- The worm was trodden underfoot.
- کرم زیر پا له شد.
verb - intransitive verb - transitive
ادبی راه رفتن، گام برداشتن، قدم برداشتن، پیمودن، طی کردن
- (A. Pope) fools rush in where angles fear to tread.
- ابلهان به محلی هجوم می‌برند که فرشتگان از قدم گذاشتن در آن واهمه دارند.
- Do not tread on the freshly painted floor.
- روی زمین تازه‌رنگ‌شده راه نروید.
noun countable uncountable
آج (لاستیک)
- The tread on my tires is completely worn out, I need new ones.
- آج لاستیک‌هایم کاملاً فرسوده شده است و به لاستیک نو نیاز دارم.
- The tread on her bicycle tire provided a firm grip on the muddy trails.
- آج لاستیک دوچرخه‌ی او باعث شد تا مسیرهای گل‌آلود سخت شود.
noun singular
صدای پا، صدای قدم، صدای گام
- I could hear the soldiers' heavy tread.
- می‌توانستم صدای گام‌های سنگین سربازان را بشنوم.
- His tread was heavy, echoing through the empty hallway.
- صدای پای او زیاد بود و در راهروی خالی پخش می‌شد.
noun singular
روی پله
- Be careful not to slip as you step on the uneven treads of the old staircase.
- مواظب باشید وقتی روی پله‌های ناهموار راه‌پله‌ی قدیمی قدم می‌گذارید، سر نخورید.
- The worn treads of the wooden porch creaked beneath my feet.
- روی پله‌های فرسوده‌ی ایوان چوبی زیر پایم می‌لرزید.
verb - transitive
اجرا کردن، عمل کردن
- There are three reasons for treading carefully in such matters.
- به سه دلیل باید در چنین مواردی با احتیاط عمل کرد.
- The performers gracefully treaded the stage, mesmerizing the audience.
- بازیگران به‌زیبایی روی صحنه اجرا کردند و تماشاگران را مسحور خود کردند.
verb - intransitive verb - transitive
(در پرنده‌ی نر) رابطه‌ی جنسی برقرار کردن، جماع کردن، مقاربت جنسی داشتن، آمیزش کردن
- The male peacock treads with the female to reproduce.
- طاووس نر برای تولیدمثل با ماده رابطه‌ی جنسی برقرار می‌کند.
- The male pheasant successfully treads with multiple partners in the wild.
- قرقاول نر با چندین شریک در طبیعت با موفقیت جماع می‌کند.
noun countable
گام‌برداری، قدم، گام
- His mistress walked with a catlike tread.
- معشوقه‌اش با گام‌های گربه‌مانند راه می‌رفت.
- Be careful with your treads on the icy sidewalk.
- مراقب قدم‌های خود در پیاده‌روی یخ‌زده باشید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tread

  1. noun walk
    Synonyms: footstep, footsteps, gait, march, pace, step, stride, trace, track, tramp
  2. verb walk; bear down
    Synonyms: ambulate, crush, foot, hike, hoof, march, oppress, pace, plod, quell, repress, squash, stamp, stamp on, step, step on, stride, subdue, subjugate, suppress, traipse, tramp, trample, troop, trudge

Collocations

  • tread water

    ایستاده شنا کردن، در جا شنا کردن

Idioms

ارجاع به لغت tread

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tread» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tread

لغات نزدیک tread

پیشنهاد بهبود معانی