آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ خرداد ۱۴۰۴

    Track

    træk træk

    گذشته‌ی ساده:

    tracked

    شکل سوم:

    tracked

    سوم‌شخص مفرد:

    tracks

    وجه وصفی حال:

    tracking

    شکل جمع:

    tracks

    معنی track | جمله با track

    noun countable uncountable C1

    ریل (قطار)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Workers inspected the track for any signs of damage.

    کارگران برای هرگونه علائم خسارت، ریل قطار را مورد بازرسی قرار دادند.

    We watched the train disappear into the distance on the track.

    ما تماشا کردیم که قطار در امتداد ریل ناپدید می‌شود.

    noun countable B1

    انگلیسی بریتانیایی مسیر، راه، جاده‌ی خاکی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The hikers followed a narrow track through the dense forest.

    کوه‌نوردان مسیر باریکی را از طریق جنگل متراکم دنبال کردند.

    We discovered an old track leading to the abandoned cabin.

    ما جاده‌ی خاکی قدیمی را که به کابین متروکه منتهی شد، کشف کردیم.

    noun countable B1

    ورزش مسیر مسابقه، پیست، زمین دو

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    a half-mile track

    زمین (مسابقه‌ی) دو به طول نیم میل

    The athletes trained on the new track for the upcoming race.

    ورزش‌کاران برای مسابقه‌ی آینده در مسیر جدید آموزش دیدند.

    noun uncountable B2

    انگلیسی آمریکایی مسابقه‌ی دو

    She excels in track, winning races effortlessly.

    او در مسابقه‌ی دو عالی است و بدون دردسر برنده مسابقات می‌شود.

    He is a track champion.

    او قهرمان دو است.

    noun uncountable

    انگلیسی آمریکایی مسابقات دوومیدانی

    شکل دیگر این لغت: track and field

    در انگلیسی بریتانیایی از athletics استفاده می‌شود.

    The track team practices every afternoon.

    تیم دوومیدانی هر بعدازظهر تمرین می‌کند.

    Many athletes specialize in different disciplines within track.

    بسیاری از ورزش‌کاران در رشته‌های مختلف دوومیدانی تخصص دارند.

    noun plural countable B2

    ردّپا، جای پا، اثر، رد

    The tire track was clearly visible on the road.

    رد تایر به‌وضوح در جاده قابل مشاهده بود.

    The desert wind quickly covered the camel’s tracks.

    باد بیابان به‌سرعت اثر شترها را پوشاند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the huge track of a bull elephant

    ردپای عظیم فیل نر

    the children's muddy tracks on the carpet

    جای پای گل‌آلود بچه‌ها روی فرش

    noun countable uncountable C2

    مسیر، جهت حرکت، خط سیر

    She decided to change her career track to pursue her passion for art.

    او تصمیم گرفت تا مسیر شغلی خود را تغییر دهد تا اشتیاق خود را به هنر دنبال کند.

    The meteorologist predicted the hurricane's track would shift to the north.

    هواشناس پیش‌بینی کرد که مسیر طوفان به سمت شمال تغییر خواهد کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the track of a storm

    جهت حرکت توفان

    the track of a bullet

    خط سیر گلوله

    noun plural countable

    (تانک) چرخ زنجیری، چرخ شنی

    Soldiers inspected the damaged track for repairs.

    سربازان چرخ زنجیری آسیب‌دیده را برای تعمیرات بازرسی کردند.

    Engineers designed a new track for improved durability.

    مهندسان چرخ شنی جدیدی را برای دوام بیشتر طراحی کردند.

    noun singular countable

    مسیر (بسط دادن یا گسترش ایده یا موضوع)

    The discussion shifted to a new track, exploring innovative solutions.

    بحث وارد مسیر جدیدی شد و به بررسی راه‌حل‌های نوآورانه پرداخت.

    He was on the right track, connecting concepts that seemed unrelated.

    او در مسیر درست قرار داشت و مفاهیمی را که به نظر غیرمرتبط بودند را بهم متصل می‌کرد.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی کلاس درس، کلاس آموزشی (مجموعه‌ای از کلاس‌ها برای دانش‌آموزان با توانایی‌های مشابه که تقریباً هم‌سن هستند و به‌طور مشترک آموزش می‌بینند)

    در انگلیسی بریتانیایی از stream استفاده می‌شود.

    The school offers an advanced track for gifted students.

    این مدرسه کلاس آموزشی پیشرفته‌ای برای دانش‌آموزان بااستعداد ارائه می‌دهد.

    Students in the same track often collaborate on projects and assignments.

    دانش آموزان در کلاس درسی یکسان، اغلب در پروژه‌ها و تکالیف همکاری می‌کنند.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی سیستم گردشی (سیستمی که گروهی از دانش‌آموزان در زمان معین به مدرسه می‌روند در حالی که گروه دیگر از همان مدرسه در تعطیلی به سر می‌برند)

    The school implemented a new track to accommodate more students.

    این مدرسه سیستم گردشی جدیدی اجرا کرد تا دانش‌آموزان بیشتری را در خود جای دهد.

    The dual track system helps manage classroom sizes effectively.

    سیستم گردشی دوگانه به مدیریت موثر جمعیت کلاس کمک می‌کند.

    noun countable B2

    قطعه‌ی موسیقی، آهنگ

    I love this track because it always puts me in a good mood.

    من این آهنگ را دوست دارم چون همیشه حال من را خوب می‌کند.

    The new album features ten incredible tracks.

    آلبوم جدید شامل ده قطعه‌ی موسیقی فوق‌العاده است.

    noun countable

    موسیقی بخش (ضبط ساز یا صدایی در آهنگ، که می‌تواند شامل صدای اصلی، گیتار، سینتی‌سایزر یا... باشد و چندین "بخش" با هم ترکیب شده و آهنگ کامل را تشکیل می‌دهند)

    Each track on the magnetic strip holds a different instrument.

    هر بخش آهنگ در نوار مغناطیسی، ساز متفاوتی را در خود جای داده است.

    She listened carefully to each track before finalizing the mix.

    او قبل از نهایی کردن میکس بادقت به هر بخش آهنگ گوش داد.

    verb - transitive C2

    رد گرفتن، ردیابی کردن، دنبال کردن (رد)

    The detective worked tirelessly to track the missing person.

    کارآگاه خستگی‌ناپذیر برای ردیابی شخص مفقود کار کرد.

    She decided to track her spending habits this month.

    او تصمیم گرفت تا این ماه عادات خرج کردن خود را دنبال کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to track game

    رد شکار را گرفتن

    verb - transitive

    (کالا یا مرسوله) رهگیری کردن، پیگیری کردن

    We can track the package using the courier's app.

    ما می‌توانیم بسته را با استفاده از برنامه‌ی پیک پیگیری کنیم.

    They track the parcels to ensure timely arrivals at their destinations.

    آن‌ها بسته‌ها را رهگیری می‌کنند تا از رسیدن به موقع به مقصد اطمینان حاصل کنند.

    verb - transitive C2

    دنبال کردن، ثبت کردن (روند)

    The teacher will track the students' progress throughout the semester.

    معلم پیشرفت دانش‌آموزان را در طول ترم دنبال خواهد کرد.

    She decided to track her fitness goals with a dedicated app.

    او تصمیم گرفت اهداف تناسب اندام خود را در برنامه‌ی اختصاصی ثبت کند.

    verb - intransitive

    سینما و تئاتر فیلم‌برداری (در حین حرکت)

    The camera tracks smoothly across the landscape.

    دوربین به آرامی در سراسر منظره در حین حرکت فیلم‌برداری می‌کند.

    During the chase scene, the camera tracks swiftly along the path.

    در طول صحنه تعقیب‌وگریز، دوربین به‌سرعت در امتداد مسیر فیلم‌برداری می‌کند.

    verb - intransitive

    سینما و تئاتر (بخش حرکت‌کننده دستگاه‌های ظبط و پخش) در جای درست قرار گرفتن، در موقعیت درست قرار گرفتن

    The needle began to track smoothly across the vinyl record.

    سوزن به آرامی در جای درست خود روی صفحه‌ی گرامافون قرار گرفت.

    The tape head failed to track properly, resulting in distorted audio.

    سر نوار نتوانست در موقعیت درست قرار بگیرد و در نتیجه صدای مخدوش ایجاد شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The scanner will track accurately once calibrated.

    اسکنر پس از کالیبراسیون، به طور دقیق در جای درست قرار می‌گیرد.

    verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی (مدرسه) گروه‌بندی و آموزش دادن (به دانش‌آموزان با توانایی یکسان و تقریباً هم‌سن)

    در انگلیسی بریتانیایی از stream استفاده می‌شود.

    The school decided to track students based on their math skills.

    این مدرسه تصمیم گرفت دانش‌آموزان را براساس مهارت‌های ریاضی خود گروه‌بندی کند و آموزش دهد.

    The principal chose to track the art classes by talent and interest.

    مدیر تصمیم گرفت کلاس‌های هنر را براساس استعداد و علاقه گروه‌بندی کند.

    verb - transitive

    کثیف کردن، رد کثیف به جا گذاشتن

    He forgot to wipe his shoes and tracked mud all over the clean floor.

    او فراموش کرد که کفش‌های خود را پاک کند و رد گل را در تمام زمین تمیز به جا گذاشت.

    The children played outside and tracked grass stains onto their clothes.

    بچه‌ها در بیرون بازی کردند و با لکه‌های چمن لباس خود را کثیف کردند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد track

    1. verb follow, pursue
      Synonyms:
      pursue chase hunt trail stalk shadow tail dog go after run down catch capture find discover unearth expose ferret out dig up smell out sniff out draw an inference piece together put together travel traverse cover do stick to dog footsteps of beat the bushes scout bird-dog bring to light apprehend be hot on the trail
      Antonyms:
      run away
    1. noun mark, print made by something
      Synonyms:
      sign print impression imprint trace clue indication symbol footprint footstep step path trail groove rut scent spoor wake vestige remains remnant record memorial monument slot token tread tract print made by something
    1. noun path, way
      Synonyms:
      way road route street course line passage walk avenue trail lane highway roadway trackway pathway cut orbit trajectory boulevard artery rail rails footpath beaten path alley clearing drag

    Phrasal verbs

    track down

    1- تعقیب کردن و گرفتن، پی‌جویی کردن 2- (دقیقاً یا کاملاً) بررسی کردن، سنجیدن

    Collocations

    lose track of

    حساب (چیزی را) از دست دادن، رشته کار را از دست دادن، بی خبرماندن

    Idioms

    in one's tracks

    محل بودن شخص درحال‌حاضر، بودگاه، (در) حین عمل یا ارتکاب

    keep track

    چیزی را پیگیری کردن، تعداد یا مقدار چیزی را دانستن، حساب چیزی را داشتن، آگاه بودن

    make tracks

    1- (عامیانه) با شتاب رفتن، رهسپارشدن 2- (مثلاً با کفش گل‌آلود) رد پا باقی گذاشتن

    on (or off) the track

    در (یا خارج از) مسیر، مربوط (یا نامربوط) به موضوع، متوجه (یا منحرف از) هدف

    the wrong side of the tracks

    محله‌ی فقیر‌نشین، محله‌ی بد‌ شهر

    سوال‌های رایج track

    گذشته‌ی ساده track چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده track در زبان انگلیسی tracked است.

    شکل سوم track چی میشه؟

    شکل سوم track در زبان انگلیسی tracked است.

    شکل جمع track چی میشه؟

    شکل جمع track در زبان انگلیسی tracks است.

    وجه وصفی حال track چی میشه؟

    وجه وصفی حال track در زبان انگلیسی tracking است.

    سوم‌شخص مفرد track چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد track در زبان انگلیسی tracks است.

    ارجاع به لغت track

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «track» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/track

    لغات نزدیک track

    • - tracing
    • - tracing routine
    • - track
    • - track and field
    • - track down
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.