با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Remnant

ˈremnənt ˈremnənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    remnants

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective countable
    باقیمانده، بقیه، اثر، بقایا (در جمع)، آثار
    • - the remnants of the meal
    • - ته مانده‌های خوراک
    • - the remnants of a defeated army
    • - بازماندگان قشون شکست‌خورده
    • - the crumbled remnant of his father's factory
    • - بقایای مخروبه‌ی کارخانه‌ی پدرش
    • - I devoted the remnants of the day to writing.
    • - بقیه‌ی روز را صرف نگارش کردم.
    • - Her wrinkled face revealed no remnant of her former beauty.
    • - چهره‌ی پر چین‌و‌چروک او اثری از زیبایی گذشته‌ی او را نشان نمی‌داد.
    • - a remnant sale
    • - حراج قسمت انتهایی توپ‌های پارچه
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد remnant

  1. noun leftover part
    Synonyms: balance, bit, dregs, dross, end, end piece, excess, fragment, hangover, heel, leavings, lees, leftovers, odds and ends, orts, part, particle, piece, portion, remainder, remains, residual, residue, residuum, rest, rump, scrap, shred, strip, surplus, survival, vestige
    Antonyms: whole

ارجاع به لغت remnant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «remnant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/remnant

لغات نزدیک remnant

پیشنهاد بهبود معانی