فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Survival

sərˈvaɪvl səˈvaɪvl

شکل جمع:

survivals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun uncountable B2

ابقا، بقا، پایندگی، ماندگاری، زنده ماندن، دوام

the survival of the soul after death

پایندگی روح پس از مرگ

The key to survival is adaptability.

کلید بقا سازگاری است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Chain of survival

زنجیره‌ی بقا

noun countable

بازمانده، آخرین نفر، پاینده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The survival of the endangered species is dependent on conservation efforts.

بازمانده‌ی گونه‌های در معرض خطر به تلاش‌های حفظ منابع طبیعی بستگی دارد.

These traditions are survivals from earlier times.

این سنت‌ها بازمانده‌ای از زمان‌های پیشین هستند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد survival

  1. noun continuation
    Synonyms:
    continuance endurance durability survival-of-the-fittest natural-selection selection relic
  1. noun something that survives
    Synonyms:
    remainder remnant relic vestige
  1. verb
    Synonyms:
    survive subsist weather
  1. adjective
    Synonyms:
    remaining surviving extant residual leftover viable vestigial

لغات هم‌خانواده survival

ارجاع به لغت survival

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «survival» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/survival

لغات نزدیک survival

پیشنهاد بهبود معانی