آخرین به‌روزرسانی:

Residual

rɪˈzɪdʒuəl rɪˈzɪdʒuəl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

باقی‌مانده، پس‌مانده، ته‌مانده، مانده

The residual heat from the oven made the kitchen unbearably hot.

گرمای باقی‌مانده‌ی اجاق، آشپزخانه را به طرز غیرقابل تحملی داغ کرده بود.

The residual effects of the medication caused drowsiness and dizziness.

اثرات باقی‌مانده‌ی دارو باعث خواب‌آلودگی و سرگیجه شد.

noun countable

هنر دستمزد مازاد (مبلغی که به بازیگر خواننده نویسنده و غیره برای استفاده‌های مکرر از آثارشان داده می شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The writer was excited to receive a residual check for the continued sales of his book.

نویسنده از دریافت چک دستمزد مازاد بابت ادامه‌ی فروش کتابش هیجان‌زده بود.

The actor receives residuals every time his movie is aired on television.

این بازیگر هر بار که فیلمش از تلویزیون پخش می‌شود، دستمزد مازاد دریافت می‌کند.

noun countable

باقی‌مانده، مانده، مازاد

The residual of the experiment was a small, unexplained discrepancy in the data.

باقی‌مانده‌ی آزمایش اختلاف کوچک و غیرقابل توضیح در داده‌ها بود.

The researcher was puzzled by the significant residuals they obtained.

این محقق از مازادهای قابل توجهی که به دست آورده بودند گیج شده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد residual

  1. adjective leftover
    Synonyms:
    remaining extra unused surplus lingering enduring unconsumed balance net continuing vestigal
    Antonyms:
    core base

ارجاع به لغت residual

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «residual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/residual

لغات نزدیک residual

پیشنهاد بهبود معانی