باقیمانده، پسمانده، تهمانده، مانده
The residual heat from the oven made the kitchen unbearably hot.
گرمای باقیماندهی اجاق، آشپزخانه را به طرز غیرقابل تحملی داغ کرده بود.
The residual effects of the medication caused drowsiness and dizziness.
اثرات باقیماندهی دارو باعث خوابآلودگی و سرگیجه شد.
هنر دستمزد مازاد (مبلغی که به بازیگر خواننده نویسنده و غیره برای استفادههای مکرر از آثارشان داده می شود)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The writer was excited to receive a residual check for the continued sales of his book.
نویسنده از دریافت چک دستمزد مازاد بابت ادامهی فروش کتابش هیجانزده بود.
The actor receives residuals every time his movie is aired on television.
این بازیگر هر بار که فیلمش از تلویزیون پخش میشود، دستمزد مازاد دریافت میکند.
باقیمانده، مانده، مازاد
The residual of the experiment was a small, unexplained discrepancy in the data.
باقیماندهی آزمایش اختلاف کوچک و غیرقابل توضیح در دادهها بود.
The researcher was puzzled by the significant residuals they obtained.
این محقق از مازادهای قابل توجهی که به دست آورده بودند گیج شده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «residual» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/residual