آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۱ بهمن ۱۴۰۲

    Base

    beɪs beɪs

    گذشته‌ی ساده:

    based

    شکل سوم:

    based

    سوم‌شخص مفرد:

    bases

    وجه وصفی حال:

    basing

    شکل جمع:

    bases

    صفت تفضیلی:

    baser

    صفت عالی:

    basest

    معنی base | جمله با base

    noun countable B2

    پایه (قسمت پایین یک شی‌ء یا پایین‌ترین قسمت چیزی)

    the base of a statue

    پایه‌ی مجسمه

    the base of the mountain

    کوه‌پایه

    noun countable

    مقر اصلی (شرکت و غیره)، محل اصلی (زندگی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The company's base is located in the heart of the city for convenient access.

    مقر این شرکت برای دسترسی راحت در قلب شهر واقع شده است.

    He moved to a new base after getting a promotion at work.

    او پس از ارتقای شغلی به محل اصلی جدیدی نقل‌مکان کرد.

    noun countable

    پایگاه (نظامی)

    The enemy launched an attack on our military base.

    دشمن به پایگاه نظامی ما حمله کرد.

    The soldiers returned to their base after a long mission.

    سربازان پس از مأموریت طولانی به پایگاه خود بازگشتند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The military base was heavily guarded.

    از پایگاه نظامی به‌شدت محافظت می‌شد.

    noun countable

    ورزش بیس (هر یک از چهار گوشه‌ی زمین بیسبال یا سافت‌بال)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The outfielder caught the ball and quickly threw it to second base.

    بازیکن بخش بیرونی توپ را گرفت و به‌سرعت آن را به بیس دوم پرتاب کرد.

    The runner advanced to third base.

    دونده تا بیس سوم پیش رفت.

    noun countable

    پایگاه (فعالیت یا افرادی که فرد یا چیزی بیشترین حمایت و پول و غیره را از آن دریافت می‌کند)

    The local community center serves as a base for various social activities.

    این مرکز اجتماعی محلی به عنوان پایگاهی برای فعالیت‌های اجتماعی مختلف عمل می‌کند.

    The company's customer base expanded significantly after the new product launch.

    پس از عرضه‌ی محصول جدید، پایگاه مشتریان این شرکت به طور قابل توجهی گسترش یافت.

    noun countable

    پایه (قسمت اصلی چیزی) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)

    The cake had a chocolate base.

    این کیک پایه‌ی شکلاتی داشت.

    I ordered a cocktail with a whisky base at the bar.

    در بار کوکتل با پایه‌ی ویسکی سفارش دادم.

    noun countable

    ریاضی پایه، مبنا

    The base of the decimal system is ten.

    پایه‌ی سیستم اعشاری ده است.

    The base of the binary system is two.

    مبنای سیستم باینری دو است.

    noun countable

    شیمی باز (ماده‌ای که در آب تجزیه می‌شود و یون‌های هیدروکسید را آزاد می‌کند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

    مشاهده

    The scientist conducted experiments to determine the reactivity of different bases.

    این دانشمند آزمایش‌هایی را برای تعیین واکنش‌پذیری بازهای مختلف انجام داد.

    Adding a base to the solution helped neutralize the acidity.

    اضافه کردن باز به محلول به خنثی کردن اسیدیته کمک کرد.

    adjective

    ادبی پست، حقیر، فرومایه (شخص)، حقیرانه، شرم‌آور، بی‌شرمانه (رفتار و غیره)

    He is a base individual, not showing any honor and having no morals.

    او فردی پست است؛ هیچ شرافتی از خود نشان نمی‌دهد و هیچ اخلاقی ندارد.

    The base actions of that person were truly despicable.

    اقدامات شرم‌آور آن شخص به‌راستی نفرت‌انگیز بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a base coward

    ترسوی فرومایه

    verb - transitive

    مستقر کردن

    We are currently based in a small village.

    در حال حاضر در یک روستای کوچک مستقر هستیم.

    The company decided to base its headquarters in a bustling city for better market access.

    این شرکت تصمیم گرفت برای دسترسی بهتر به بازار، دفتر مرکزی خود را در شهری شلوغ مستقر کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He was based in Manchester during the war.

    او در زمان جنگ در منچستر مستقر بود.

    noun countable

    هندسه قاعده

    The base of the isosceles triangle measured 8 centimeters.

    قاعده‌ی این مثلث متساوی‌الساقین ۸ سانتی‌متر است.

    The length of the base determines the area of the trapezoid.

    طول قاعده مساحت ذوزنقه را تعیین می‌کند.

    noun countable

    زیست‌شناسی باز (از مواد شیمیایی سازنده‌ی DNA و RNA)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

    مشاهده

    Adenine is one of the four bases found in DNA and RNA.

    آدنین یکی از چهار باز موجود در DNA و RNA است.

    Cytosine and guanine are the other two bases present in DNA and RNA.

    سیتوزین و گوانین دو باز دیگر موجود در DNA و RNA هستند.

    noun countable

    زبان‌شناسی پایه (واژه یا بخشی از واژه که در هر فرایند صرفی یا اشتقاقی وند جدیدی به آن اضافه شود)

    The English language consists of various bases that allow for the creation of new words.

    زبان انگلیسی مشتمل‌بر پایه‌های مختلفی است که امکان ایجاد کلمات جدید را فراهم می‌کند.

    A skilled linguist can identify the base of a word, even if it has multiple prefixes and endings.

    درک پایه‌ی یک واژه برای رمزگشایی معنا و ساختار آن ضروری است.

    noun countable

    کالبدشناسی بن، بیخ

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    The base of the thumb is where the metacarpal bone connects to the carpal bones.

    بن انگشت شست جایی است که در آن استخوان متاکارپال به استخوان‌های کارپال متصل می‌شود.

    base of the tongue

    بیخ زبان

    noun countable

    معماری پایه (ستون)، ته‌ستون

    The base of the column was intricately carved with intricate patterns.

    پایه‌ی ستون با طرح‌های پرنقش‌ونگار کنده‌کاری شده بود.

    The wall's base was reinforced with extra support to withstand the weight.

    ته‌ستون با تکیه‌گاه اضافی برای تحمل وزن تقویت شد.

    noun countable

    معماری پی، شالوده

    The architect focused on designing a sturdy and solid base for the building.

    پی ساختمان با مصالح محکم ساخته شده است تا پایداری آن تضمین شود.

    The base of the building was made of sturdy concrete.

    شالوده‌ی ساختمان از بتن محکم ساخته شده بود.

    noun countable

    زیربنا، شالوده، اساس

    Without a strong economic base, it is difficult to establish stable legal, social, and political relations in any society.

    بدون زیربنای اقتصادی قوی، برقراری روابط حقوقی، اجتماعی و سیاسی پایدار در هر جامعه‌ای دشوار است.

    The base of their society relies on a stable economic system.

    شالوده‌ی جامعه‌ی آ‌ن‌ها بر یک سیستم اقتصادی باثبات متکی است.

    noun countable

    اقتصاد پایه (سطح قیمتی‌ای که در آن اوراق بهادار که پیش‌تر در قیمت کاهش یافته بود در برابر کاهش بیشتر مقاومت می‌کند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    The stock's base is crucial for determining its future performance.

    پایه‌ی سهام برای تعیین عملکرد آتی آن بسیار مهم است.

    Traders are closely monitoring the base of the security for any signs of recovery.

    معامله‌گران پایه‌ی اوراق بهادار را برای هرگونه نشانه‌ای از بهبود از نزدیک رصد می‌کنند.

    noun countable

    بخش زیرین (در نشان‌های اشرافی)

    The base of the heraldic field showcased the rich history and lineage of the family.

    بخش زیرین زمینه‌ی سپر نشان اشرافی تاریخ و نسب غنی این خانواده را نشان می‌داد.

    The base of the field was divided into three sections.

    بخش زیرین زمینه‌ی سپر به سه قسمت تقسیم شده بود.

    verb - transitive

    بر پایه‌ی چیزی قرار دادن، بر مبنای چیزی استوار کردن، بر اساس چیزی بنا کردن

    What did he base his arguments on?

    او استدلال‌های خود را بر چه اساسی بنا نهاد؟

    The architect based the design of the building on traditional styles.

    معمار طراحی ساختمان را بر پایه‌ی سبک‌های سنتی قرار داد.

    adjective

    کم‌ارزش (فلز و غیره)

    base metals like iron

    فلزات کم‌ارزش مثل آهن

    The base metal quickly rusted.

    فلز کم‌ارزش به‌سرعت زنگ زد.

    adjective

    تقلبی، بدلی

    The counterfeit artwork was discovered by experts.

    کارشناسان متوجه شدند این اثر هنری تقلبی است.

    base coin

    سکه‌ی بدلی

    adjective

    نوکرمآب، گدازاده (در نظام فئودالی)

    The base laborers were treated as mere property.

    با کارگران نوکرمآب به عنوان دارایی صرف رفتار می‌شد.

    The base laborers were bound to the land.

    کارگران گدازاده به زمین مقید بودند.

    adjective

    قدیمی کوتاه‌قد، قدکوتاه (شخص)

    She was often underestimated due to her base stature.

    او اغلب به دلیل قدکوتاه بودنش دست‌کم گرفته می‌شد.

    The base man had to rely on a stool to change the lightbulb.

    مرد قدکوتاه مجبور بود برای تعویض لامپ به چهارپایه متکی باشد.

    adjective

    حرام‌زاده، نامشروع (بچه)

    The base child faced challenges.

    بچه‌ی حرام‌زاده با دشواری‌هایی مواجه شد.

    In the archaic times, a base baby was often stigmatized.

    در دوران باستان، نوزاد حرام‌زاده اغلب نشان‌دار می‌شد.

    adjective

    قدیمی بم (نت و صدا)

    The base note of the song created a deep and resonant sound.

    نت بم این آهنگ صدایی عمیق و پرطنین ایجاد کرد.

    The base tone of his voice was perfect for narrating documentaries.

    تن بم صدای او برای روایت فیلم‌های مستند عالی بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد base

    1. adjective vulgar, low
      Synonyms:
      common low mean poor shameful offensive foul sleazy cheap ugly vile corrupt scandalous sordid trashy coarse immoral sorry worthless disgraceful despicable wretched contemptible dishonorable indelicate unworthy vulgar disreputable humble ignoble menial paltry servile shoddy loathsome squalid abject depraved grovelling abominable lowly pitiful
      Antonyms:
      good honest moral noble
    1. noun foundation
      Synonyms:
      basis bottom foot ground support bed root stand seat rest foundation footing substructure infrastructure underpinning basement pedestal groundwork bedrock substratum
      Antonyms:
      top
    1. noun fundamental part
      Synonyms:
      basis core heart root foundation essence principle source key essential origin backbone infrastructure evidence fundamental principal groundwork authority important part primary element chief constituent underpinning
    1. noun headquarters
      Synonyms:
      home center station post site starting point field camp settlement terminal port harbor depot dock garrison hangar strip
      Antonyms:
      branch annex
    1. verb build plan or opinion on
      Synonyms:
      rest depend ground establish found construct set up locate predicate derive plant station hinge prop stay

    Phrasal verbs

    base on

    بر اساس، بر مبنای

    Collocations

    base price

    قیمت مبنا

    قیمت مبنا، قیمت پایه

    base command

    فرمانده‌ی پایگاه

    base depot

    آمادگاه واقع در پایگاه (یا پادگان)

    base field

    (ریاضی) هیئت پایه

    base late

    اندازه‌ی بهره‌ی پایه، درصد بهره‌ی پایه، میزان بهره‌ی پایه

    Collocations بیشتر

    base of power

    پایگاه قدرت

    base pay

    حقوق پایه

    base period

    دوره‌ی پایه، دوره‌ی مبنا

    base rate

    اندازه‌ی بهره‌ی، پایه‌ی درصد بهره‌ی پایه، میزان بهره‌ی پایه

    base motives

    انگیزه‌های حاکی از فرومایگی، انگیزه‌های پلید

    camera base

    پایه‌ی دوربین

    Idioms

    get to first base

    (امریکا- عامیانه) پیش‌روی کردن، (در عشق یا دوستی یا کار و غیره) از خان اول گذشتن

    لغات هم‌خانواده base

    • noun
      base, basis
    • adjective
      baseless, basic, based
    • verb - transitive
      base
    • adverb
      basically

    سوال‌های رایج base

    گذشته‌ی ساده base چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده base در زبان انگلیسی based است.

    شکل سوم base چی میشه؟

    شکل سوم base در زبان انگلیسی based است.

    شکل جمع base چی میشه؟

    شکل جمع base در زبان انگلیسی bases است.

    وجه وصفی حال base چی میشه؟

    وجه وصفی حال base در زبان انگلیسی basing است.

    سوم‌شخص مفرد base چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد base در زبان انگلیسی bases است.

    صفت تفضیلی base چی میشه؟

    صفت تفضیلی base در زبان انگلیسی baser است.

    صفت عالی base چی میشه؟

    صفت عالی base در زبان انگلیسی basest است.

    ارجاع به لغت base

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «base» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/base

    لغات نزدیک base

    • - bascule
    • - bascule bridge
    • - base
    • - base address
    • - base command
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین کردن وهله
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.