گذشتهی ساده:
basedشکل سوم:
basedسومشخص مفرد:
basesوجه وصفی حال:
basingشکل جمع:
basesصفت تفضیلی:
baserصفت عالی:
basestپایه (قسمت پایین یک شیء یا پایینترین قسمت چیزی)
the base of a statue
پایهی مجسمه
the base of the mountain
کوهپایه
مقر اصلی (شرکت و غیره)، محل اصلی (زندگی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The company's base is located in the heart of the city for convenient access.
مقر این شرکت برای دسترسی راحت در قلب شهر واقع شده است.
He moved to a new base after getting a promotion at work.
او پس از ارتقای شغلی به محل اصلی جدیدی نقلمکان کرد.
پایگاه (نظامی)
The enemy launched an attack on our military base.
دشمن به پایگاه نظامی ما حمله کرد.
The soldiers returned to their base after a long mission.
سربازان پس از مأموریت طولانی به پایگاه خود بازگشتند.
The military base was heavily guarded.
از پایگاه نظامی بهشدت محافظت میشد.
ورزش بیس (هر یک از چهار گوشهی زمین بیسبال یا سافتبال)
The outfielder caught the ball and quickly threw it to second base.
بازیکن بخش بیرونی توپ را گرفت و بهسرعت آن را به بیس دوم پرتاب کرد.
The runner advanced to third base.
دونده تا بیس سوم پیش رفت.
پایگاه (فعالیت یا افرادی که فرد یا چیزی بیشترین حمایت و پول و غیره را از آن دریافت میکند)
The local community center serves as a base for various social activities.
این مرکز اجتماعی محلی به عنوان پایگاهی برای فعالیتهای اجتماعی مختلف عمل میکند.
The company's customer base expanded significantly after the new product launch.
پس از عرضهی محصول جدید، پایگاه مشتریان این شرکت به طور قابل توجهی گسترش یافت.
پایه (قسمت اصلی چیزی) (معمولاً بهصورت مفرد میآید)
The cake had a chocolate base.
این کیک پایهی شکلاتی داشت.
I ordered a cocktail with a whisky base at the bar.
در بار کوکتل با پایهی ویسکی سفارش دادم.
ریاضی پایه، مبنا
The base of the decimal system is ten.
پایهی سیستم اعشاری ده است.
The base of the binary system is two.
مبنای سیستم باینری دو است.
شیمی باز (مادهای که در آب تجزیه میشود و یونهای هیدروکسید را آزاد میکند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی شیمی
The scientist conducted experiments to determine the reactivity of different bases.
این دانشمند آزمایشهایی را برای تعیین واکنشپذیری بازهای مختلف انجام داد.
Adding a base to the solution helped neutralize the acidity.
اضافه کردن باز به محلول به خنثی کردن اسیدیته کمک کرد.
ادبی پست، حقیر، فرومایه (شخص)، حقیرانه، شرمآور، بیشرمانه (رفتار و غیره)
He is a base individual, not showing any honor and having no morals.
او فردی پست است؛ هیچ شرافتی از خود نشان نمیدهد و هیچ اخلاقی ندارد.
The base actions of that person were truly despicable.
اقدامات شرمآور آن شخص بهراستی نفرتانگیز بود.
a base coward
ترسوی فرومایه
مستقر کردن
We are currently based in a small village.
در حال حاضر در یک روستای کوچک مستقر هستیم.
The company decided to base its headquarters in a bustling city for better market access.
این شرکت تصمیم گرفت برای دسترسی بهتر به بازار، دفتر مرکزی خود را در شهری شلوغ مستقر کند.
He was based in Manchester during the war.
او در زمان جنگ در منچستر مستقر بود.
هندسه قاعده
The base of the isosceles triangle measured 8 centimeters.
قاعدهی این مثلث متساویالساقین ۸ سانتیمتر است.
The length of the base determines the area of the trapezoid.
طول قاعده مساحت ذوزنقه را تعیین میکند.
زیستشناسی باز (از مواد شیمیایی سازندهی DNA و RNA)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی زیستشناسی
Adenine is one of the four bases found in DNA and RNA.
آدنین یکی از چهار باز موجود در DNA و RNA است.
Cytosine and guanine are the other two bases present in DNA and RNA.
سیتوزین و گوانین دو باز دیگر موجود در DNA و RNA هستند.
زبانشناسی پایه (واژه یا بخشی از واژه که در هر فرایند صرفی یا اشتقاقی وند جدیدی به آن اضافه شود)
The English language consists of various bases that allow for the creation of new words.
زبان انگلیسی مشتملبر پایههای مختلفی است که امکان ایجاد کلمات جدید را فراهم میکند.
A skilled linguist can identify the base of a word, even if it has multiple prefixes and endings.
درک پایهی یک واژه برای رمزگشایی معنا و ساختار آن ضروری است.
کالبدشناسی بن، بیخ
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
The base of the thumb is where the metacarpal bone connects to the carpal bones.
بن انگشت شست جایی است که در آن استخوان متاکارپال به استخوانهای کارپال متصل میشود.
base of the tongue
بیخ زبان
معماری پایه (ستون)، تهستون
The base of the column was intricately carved with intricate patterns.
پایهی ستون با طرحهای پرنقشونگار کندهکاری شده بود.
The wall's base was reinforced with extra support to withstand the weight.
تهستون با تکیهگاه اضافی برای تحمل وزن تقویت شد.
معماری پی، شالوده
The architect focused on designing a sturdy and solid base for the building.
پی ساختمان با مصالح محکم ساخته شده است تا پایداری آن تضمین شود.
The base of the building was made of sturdy concrete.
شالودهی ساختمان از بتن محکم ساخته شده بود.
زیربنا، شالوده، اساس
Without a strong economic base, it is difficult to establish stable legal, social, and political relations in any society.
بدون زیربنای اقتصادی قوی، برقراری روابط حقوقی، اجتماعی و سیاسی پایدار در هر جامعهای دشوار است.
The base of their society relies on a stable economic system.
شالودهی جامعهی آنها بر یک سیستم اقتصادی باثبات متکی است.
اقتصاد پایه (سطح قیمتیای که در آن اوراق بهادار که پیشتر در قیمت کاهش یافته بود در برابر کاهش بیشتر مقاومت میکند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
The stock's base is crucial for determining its future performance.
پایهی سهام برای تعیین عملکرد آتی آن بسیار مهم است.
Traders are closely monitoring the base of the security for any signs of recovery.
معاملهگران پایهی اوراق بهادار را برای هرگونه نشانهای از بهبود از نزدیک رصد میکنند.
بخش زیرین (در نشانهای اشرافی)
The base of the heraldic field showcased the rich history and lineage of the family.
بخش زیرین زمینهی سپر نشان اشرافی تاریخ و نسب غنی این خانواده را نشان میداد.
The base of the field was divided into three sections.
بخش زیرین زمینهی سپر به سه قسمت تقسیم شده بود.
بر پایهی چیزی قرار دادن، بر مبنای چیزی استوار کردن، بر اساس چیزی بنا کردن
What did he base his arguments on?
او استدلالهای خود را بر چه اساسی بنا نهاد؟
The architect based the design of the building on traditional styles.
معمار طراحی ساختمان را بر پایهی سبکهای سنتی قرار داد.
کمارزش (فلز و غیره)
base metals like iron
فلزات کمارزش مثل آهن
The base metal quickly rusted.
فلز کمارزش بهسرعت زنگ زد.
تقلبی، بدلی
The counterfeit artwork was discovered by experts.
کارشناسان متوجه شدند این اثر هنری تقلبی است.
base coin
سکهی بدلی
نوکرمآب، گدازاده (در نظام فئودالی)
The base laborers were treated as mere property.
با کارگران نوکرمآب به عنوان دارایی صرف رفتار میشد.
The base laborers were bound to the land.
کارگران گدازاده به زمین مقید بودند.
قدیمی کوتاهقد، قدکوتاه (شخص)
She was often underestimated due to her base stature.
او اغلب به دلیل قدکوتاه بودنش دستکم گرفته میشد.
The base man had to rely on a stool to change the lightbulb.
مرد قدکوتاه مجبور بود برای تعویض لامپ به چهارپایه متکی باشد.
حرامزاده، نامشروع (بچه)
The base child faced challenges.
بچهی حرامزاده با دشواریهایی مواجه شد.
In the archaic times, a base baby was often stigmatized.
در دوران باستان، نوزاد حرامزاده اغلب نشاندار میشد.
قدیمی بم (نت و صدا)
The base note of the song created a deep and resonant sound.
نت بم این آهنگ صدایی عمیق و پرطنین ایجاد کرد.
The base tone of his voice was perfect for narrating documentaries.
تن بم صدای او برای روایت فیلمهای مستند عالی بود.
بر اساس، بر مبنای
فرماندهی پایگاه
آمادگاه واقع در پایگاه (یا پادگان)
(ریاضی) هیئت پایه
اندازهی بهرهی پایه، درصد بهرهی پایه، میزان بهرهی پایه
پایگاه قدرت
حقوق پایه
دورهی پایه، دورهی مبنا
اندازهی بهرهی، پایهی درصد بهرهی پایه، میزان بهرهی پایه
انگیزههای حاکی از فرومایگی، انگیزههای پلید
پایهی دوربین
(امریکا- عامیانه) پیشروی کردن، (در عشق یا دوستی یا کار و غیره) از خان اول گذشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «base» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/base