شکل جمع:
principalsعمده، اصلی، مهم، مطلب مهم
his principal source of income
منبع اصلی درآمد او
our principal problem
مسئلهی عمدهی ما
رئیس، مدیر مدرسه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Hejazi was the principal of our school.
حجازی رئیس مدرسهی ما بود.
مجرم اصلی
سرمایه اصلی
principal plus interest
اصل مبلغ به اضافهی بهره
اصل، مایه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «principal» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/principal