امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Superintendent

ˌsuːpərɪnˈtendənt ˌsuːpərɪnˈtendənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective
مدیر، رئیس، سرپرست، ناظر، مباشر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the superintendent of San Diego schools
- رئیس آموزش‌و‌پرورش سان‌دیگو
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد superintendent

  1. noun person who oversees organization
    Synonyms:
    administrator boss caretaker chief conductor controller curator custodian director foreperson governor head head person inspector manager overseer sitter slave driver straw boss super supervisor zookeeper

ارجاع به لغت superintendent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «superintendent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/superintendent

لغات نزدیک superintendent

پیشنهاد بهبود معانی