آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲ مرداد ۱۴۰۳

    Conductor

    kənˈdʌktər kənˈdʌktə

    شکل جمع:

    conductors

    توضیحات:

    همچنین در معنای دوم می‌توان از guard به‌‌جای conductor استفاده کرد.

    معنی conductor | جمله با conductor

    noun countable B2

    موسیقی رهبر ارکستر، رهبر گروه موسیقی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    The conductor of the orchestra bowed to the audience.

    رهبر ارکستر به حضار تعظیم کرد.

    The conductor raised her hands.

    رهبر ارکستر دستانش را بالا برد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The conductor stood on the podium.

    رهبر گروه موسیقی روی سکو ایستاد.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی سفر مأمور قطار، کنترلچی قطار، مسئول قطار، محافظ قطار، مدیر قطار

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The conductor announced that the train would be departing in five minutes.

    مأمور قطار اعلام کرد که قطار تا پنج دقیقه‌ی دیگر حرکت خواهد کرد.

    The conductor checked the passengers' tickets as they boarded the train.

    مسئول قطار هنگام سوار شدن مسافران در قطار، بلیت‌های آنان را بررسی کرد.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی سفر بلیتچی، پارکابی، مسئول بلیت، بازرس بلیت

    The conductor on the ferry ensured that all passengers had paid their fares before allowing them to board the vessel.

    بلیتچی کشتی اطمینان حاصل کرد که همه‌ی مسافران قبل‌از اینکه به آن‌ها اجازه‌ی سوار شدن به کشتی را بدهد، کرایه‌ی خود را پرداخت کرده‌اند.

    The conductor wore a uniform and carried a ticket machine to sell tickets to passengers.

    پارکابی لباس فرم به تن داشت و یک دستگاه بلیت برای فروش بلیت به مسافران با خود حمل می‌کرد.

    noun countable

    هادی، رسانا

    Copper is a good conductor.

    مس رسانای خوبی است.

    Aluminum is a popular choice for making pots and pans because it is a good conductor of heat, allowing for even cooking.

    آلومینیوم انتخاب محبوب برای ساخت قابلمه و تابه است؛ زیرا هادی خوبی برای گرما است و امکان پخت‌وپز یکنواخت را فراهم می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد conductor

    1. noun leader
      Synonyms:
      manager director supervisor guide master marshal maestro

    سوال‌های رایج conductor

    شکل جمع conductor چی میشه؟

    شکل جمع conductor در زبان انگلیسی conductors است.

    ارجاع به لغت conductor

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «conductor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conductor

    لغات نزدیک conductor

    • - conductive
    • - conductivity
    • - conductor
    • - conductress
    • - conduit
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین کردن وهله
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.