با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Manager

ˈmænədʒər ˈmænɪdʒə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    managers

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    مدیر، رئیس، مباشر، ضابط، متصدی، کارفرمان، (امریکا - بیس بال) سرپرست تیم
    • - the company's new manager
    • - مدیر جدید شرکت
    • - The team's general manager acquired five new players for the upcoming season.
    • - سرپرست این تیم برای فصل آینده پنج بازیکن جدید جذب کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد manager

  1. noun person who runs organization
    Synonyms: administrator, boss, comptroller, conductor, controller, director, exec, executive, governor, handler, head, head person, officer, official, organizer, overseer, producer, proprietor, slavedriver, straw boss, superintendent, supervisor, zookeeper
    Antonyms: employee

لغات هم‌خانواده manager

ارجاع به لغت manager

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «manager» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/manager

لغات نزدیک manager

پیشنهاد بهبود معانی