فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Organizer

ˈɔːrɡənaɪzər ˈɔːɡənaɪzə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    organizers

معنی و نمونه‌جمله

  • noun B2
    تشکیل‌دهنده، بنیاد‌گذار، مؤسس
    • - the organizer of this meeting
    • - سازمان‌دهنده‌ی این فراخوان
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد organizer

  1. noun planner
    Synonyms: arranger, coordinator, designer, developer, facilitator, promoter

لغات هم‌خانواده organizer

ارجاع به لغت organizer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «organizer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/organizer

لغات نزدیک organizer

پیشنهاد بهبود معانی