فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Organized Crime

ˌɔːrɡnaɪzd ˈkraɪm ˌɔːɡnaɪzd ˈkraɪm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    جرم سازمان‌یافته، جرم برنامه‌ریزی‌شده
    • - The murders may have been linked to organized crimes.
    • - ممکن است قتل‌ها به جرایم سازمان‌یافته ارتباطی داشته باشد.
    • - He has links to organized crimes.
    • - می‌گویند او در جرایم سازمان‌یافته دستی دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد organized crime

  1. noun coordinated criminal organization
    Synonyms: Black Hand, Cosa Nostra, Mafia, gangland, mob, organized crime family, the Syndicate, the mob, the rackets, the syndicate, the underworld

ارجاع به لغت organized crime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «organized crime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/organized-crime

لغات نزدیک organized crime

پیشنهاد بهبود معانی