گذشتهی ساده:
mobbedشکل سوم:
mobbedسومشخص مفرد:
mobsوجه وصفی حال:
mobbingشکل جمع:
mobsانبوه مردم، جمعیت، غوغا، ازدحام کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the use of superstition for the purpose of intimidating the mob
استفاده از خرافات برای ایجاد واهمه میان تودهها
Windows were smashed and the police beaten by the angry mobs.
انبوهی از مردم خشمگین پنجرهها را شکستند و پلیس را کتک زدند.
fear of mob rule
ترس از چیرگی اراذل و اوباش
The streets were full of mobs.
مردم خیابانها را پر کرده بودند.
He told the police and now the mob is after him.
او به پلیس گفت و اکنون دستهی دزدان میخواهند به حسابش برسند.
Reporters mobbed him and he reached his car with effort.
خبرنگاران دورش ازدحام کردند و او به زحمت خودش را به اتومبیل رساند.
Workers tried to mob him but the police came to his rescue.
کارگران کوشیدند بر سرش بریزند؛ ولی پلیس به دادش رسید.
On sale days, shoppers mob Lallehzar.
در روزهای حراج خریداران در لالهزار غوغا بهپا میکنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mob» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mob