با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Horde

hɔːrd hɔːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive
    (مشتق از کلمه ترکی اردو) ایل و تبار، گروه بی‌شمار،گروه، دسته، گروه ترکان و مغولان
    • - Mongolian hordes
    • - قبایل مغولی
    • - A horde of mosquitoes was circling the light.
    • - انبوهی از پشه‌ها دور چراغ پرواز می‌کردند.
    • - Hordes of Irish immigrants who came to America.
    • - گروه‌های بزرگی از مهاجران ایرلندی که به امریکا آمدند.
    • - We took hordes of pictures.
    • - یک عالمه عکس گرفتیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد horde

  1. noun uncontrolled throng, pack
    Synonyms: band, crew, crowd, crush, drove, everybody, gang, gathering, host, jam, mob, multitude, press, push, squash, swarm, troop, turnout, wall-to-wall

ارجاع به لغت horde

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «horde» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/horde

لغات نزدیک horde

پیشنهاد بهبود معانی