Host

hoʊst həʊst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hosted
  • شکل سوم:

    hosted
  • سوم‌شخص مفرد:

    hosts
  • وجه وصفی حال:

    hosting
  • شکل جمع:

    hosts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
میزبان، صاحب‌خانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Atlanta was the host to the Olympics.
- شهر آتلانتا میزبان مسابقات المپیک بود.
- The guests had a fight with the host.
- مهمان‌ها با صاحب‌خانه دعوایشان شد.
- The host saw us off at the door.
- میزبان ما را تا دم در مشایعت کرد.
- the host country
- کشور میزبان
- The host of tonight's program is Mr. Ansari.
- میزبان برنامه‌ی امشب آقای انصاری هستند.
noun countable
گروه، دسته، سپاه
- The host of soldiers assembled on the battlefield, ready for battle.
- دسته‌ی سربازان در میدان جنگ دور هم گرد آمدند و آماده‌ی رزم بودند.
- the destruction of Pharaoh's host
- نابودی سپاه فرعون
noun countable
زیست‌شناسی میزبان
- Some parasites provide protection for their hosts.
- برخی انگل‌ها از میزبان خود حراست می‌کنند.
- The host was weakened by the presence of the parasite.
- میزبان به خاطر حضور انگل ضعیف شده بود.
noun countable
کامپیوتر میزبان
- The host of the website was experiencing technical difficulties.
- میزبان وب‌سایت دچار مشکلات فنی شده بود.
- That website was migrated to a new host to improve performance and security.
- آن وب‌سایت برای بهبود عملکرد و امنیت به یک میزبان جدید انتقال یافت.
verb - transitive
میزبانی کردن، پذیرایی کردن، میزبان بودن
- Tehran hosted the Asian Games.
- تهران میزبانی مسابقات آسیایی را به عهده داشت.
- He plans to host a webinar on digital marketing strategies.
- او قصد دارد که وبیناری را در مورد استراتژی‌های بازاریابی دیجیتال میزبانی کند.
noun countable
بسیار زیاد، تعداد زیادی از، انبوهی از، بسیاری از، شمار زیادی از
- A whole host of children began to sing.
- انبوهی از کودکان شروع کردند به آواز خواندن.
- The garden attracted a host of colorful butterflies.
- باغ پروانه‌های رنگارنگ بسیاری را به خود جذب کرد.
- A host of stars twinkled in the night sky.
- شمار زیادی از ستاره‌ها در آسمان شب چشمک می‌زدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد host

  1. noun person who entertains, performs
    Synonyms: anchor, anchor person, emcee, entertainer, innkeeper, keeper, manager, moderator, owner, person of the house, presenter, proprietor
    Antonyms: guest, visitor
  2. noun large group
    Synonyms: army, array, cloud, crowd, crush, drove, flock, gathering, horde, legion, multitude, myriad, rout, score, swarm, throng
  3. verb entertain, accommodate
    Synonyms: do the honors, introduce, pick up the check, present, receive, spread oneself, throw a party, treat, wine and dine

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت host

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «host» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/host

لغات نزدیک host

پیشنهاد بهبود معانی