فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Guest

ɡest ɡest

شکل جمع:

guests

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

مهمان

We have guests tonight.

امشب مهمان داریم.

guest room

اتاق مهمان

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Be my guest.

مهمان من باشید، من پولش را می‌دهم، بفرمایید.

noun countable

هتل مشتری (هتل و رستوران و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی هتل

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The guests were unhappy with the chef.

مشتریان از سرآشپز ناراضی بودند.

noun countable

(نمایش و غیره) هنرپیشه‌ی میهمان، هنرپیشه‌ای که استثنائا و بنا به دعوت در برنامه‌ای شرکت می‌کند

a guest artist

هنرپیشه‌ی میهمان (در نمایش)

a guest appearance

شرکت (در نمایش) به‌عنوان هنرپیشه‌ی مهمان

verb - transitive

مهمان کردن، مسکن گزیدن

verb - intransitive

مهمان شدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد guest

  1. noun person accommodated, given hospitality
    Synonyms:
    visitor customer client tenant lodger boarder roomer inmate frequenter habitué patron recipient companion mate sharer partaker bedfellow company caller visitant vacationer transient sojourner out-of-towner renter

ارجاع به لغت guest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «guest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/guest

لغات نزدیک guest

پیشنهاد بهبود معانی