شکل جمع:
transientsزودگذر، گذرا، موقتی، ناپایدار، فانی، کوتاهمدت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
The pain was sharp but transient.
درد شدید ولی موقتی بود.
The feeling of intense sadness proved to be transient, replaced by hope after a few days.
احساس غم شدید گذرا بود و پساز چند روز با امید جایگزین شد.
a transient electrical current
یک جریان ناپایدار برق
transient pain
درد زودگذر
transient agricultural workers
کارگران سیار کشاورزی
انگلیسی آمریکایی ساکن موقت، بیخانمان، سرگردان (شخصی که در هر مکان بهطور موقتی زندگی میکند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He lived as a transient for years before settling down.
او سالها بهصورت موقتی زندگی میکرد تا اینکه بالاخره ساکن شد.
Transients often struggle to find stable employment or housing.
افراد سرگردان اغلب برای یافتن شغل یا مسکن پایدار مشکل دارند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «transient» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transient