daily, day-to-day, routine, quotidian, everyday, ordinary, common, bread-and-butter, diurnal
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دور از تجربیات روزمره و عادی من
remote from my normal daily experiences
او مرتباً دربارهی زندگی روزمره و تجربیات خود ولاگ میسازد.
He vlogs regularly about his daily life and experiences.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «روزمره» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/روزمره