آخرین به‌روزرسانی:

Impermanent

ɪmˈpɜrːmənənt ɪmˈpɜːmənənt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ناپایدار، بی‌ثبات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Everything about life is impermanent.

همه چیز زندگی ناپایدار است.

He was aware of the impermanence of his stay in that town.

او به موقتی بودن اقامت خود در آن شهر آگاه بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impermanent

  1. adjective intended, used, or present for a limited time
    Synonyms:
    temporary short-term passing fleeting transient interim provisional short-range ephemeral perishable evanescent
    Antonyms:
    permanent

ارجاع به لغت impermanent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impermanent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impermanent

لغات نزدیک impermanent

پیشنهاد بهبود معانی