با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Solace

ˈsɑːlɪs ˈsɒlɪs ˈsɒlɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
تسلیت خاطر، مایه تسلی، آرامش، تسکین، آرام کردن، تسلی دادن، تسلیت گفتن
- to give solace to one's friend
- به دوست خود دلداری دادن
- to seek solace in company
- از راه مصاحبت دلداری جستن
- Books were his only solace.
- کتاب یگانه مایه‌ی تسلی او بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد solace

  1. noun comfort, peace
    Synonyms: alleviation, assuagement, condolement, condolence, consolation, pity, relief
    Antonyms: discord, disharmony
  2. verb give comfort, peace
    Synonyms: allay, alleviate, buck up, cheer, comfort, condole with, console, mitigate, soften, soothe, upraise
    Antonyms: trouble, upset, worry

ارجاع به لغت solace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «solace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/solace

لغات نزدیک solace

پیشنهاد بهبود معانی