گذشتهی ساده:
pitiedشکل سوم:
pitiedسومشخص مفرد:
pitiesوجه وصفی حال:
pityingشکل جمع:
pitiesدریغ، افسوس، ترحم
I feel pity for that innocent child.
دلم برای آن کودک معصوم میسوزد.
No pity will be shown to thieves.
نسبت به سارقین ترحم نخواهد شد.
He was hardhearted and without pity.
او سنگدل و بیرحم بود.
What a pity that you didn't come sooner!
حیف که زودتر نیامدی!
It is a pity that we can't see each other more often.
افسوس که نمیتوانیم بیشتر همدیگر را ببینیم.
Have pity on me; I am blind and deaf.
به من رحم کنید؛ من کور و کرم.
showing pity for a sharp-fanged tiger ...
ترحم بر پلنگ تیز دندان ...
ترحم کردن، دلسوزی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Such people are to be pitied.
چنین مردمانی مستحق ترحم هستند.
I pity that needy old man.
دلم به حال آن پیرمرد نیازمند میسوزد.
متأثر شدن
ترحم کردن (به)، دلسوزی کردن (برای)
ترحم کردن، رحم نشان دادن
تو را به خدا!، بس کن!، ای بابا!
(عامیانه) از این بدتر، بدتر اینکه...، از همه بدتر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pity» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pity