با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Pardon

ˈpɑːrdn ˈpɑːdn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pardoned
  • شکل سوم:

    pardoned
  • سوم‌شخص مفرد:

    pardons
  • وجه وصفی حال:

    pardoning
  • شکل جمع:

    pardons

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A2
بخشیدن، عفو کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Malekshah pardoned the prisoners.
- ملکشاه زندانیان را بخشید.
noun countable
بخشش، پوزش، آمرزش، گذشت، عفو، مغفرت
- She was granted a pardon.
- او مورد عفو قرار گرفت.
- We asked their pardon for having made too much noise.
- از اینکه خیلی سروصدا کرده بودیم از آن‌ها پوزش خواستیم.
- She wrote a letter to the queen asking for a pardon for her son.
- او به ملکه نامه نوشت و برای پسرش درخواست عفو کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pardon

  1. noun forgiveness
    Synonyms: absolution, acquittal, allowance, amnesty, anchor, clemency, commute, conciliation, condonation, discharge, exculpation, excuse, exoneration, forbearance, freeing, grace, indemnification, indemnity, indulgence, justification, kindness, lifeboat, lifesaver, mercy, release, remission, reprieve, vindication
    Antonyms: chastisement, condemnation, damning, ostracization, penalty, punishment
  2. verb forgive
    Synonyms: absolve, accept, acquit, amnesty, blink at, bury the hatchet, clear, condone, discharge, exculpate, excuse, exonerate, free, give absolution, grant amnesty, justify, let off, let off easy, liberate, lifeboat, overlook, release, remit, reprieve, rescue, spring, suspend charges, tolerate, wink at, wipe slate clean, write off
    Antonyms: chastise, condemn, damn, ostracize, penalize, punish

ارجاع به لغت pardon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pardon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pardon

لغات نزدیک pardon

پیشنهاد بهبود معانی