گذشتهی ساده:
liberatedشکل سوم:
liberatedسومشخص مفرد:
liberatesوجه وصفی حال:
liberatingآزاد کردن، رها کردن، رهاییدن، خلاص کردن، (شیمی) آزاد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Political prisoners were liberated.
زندانیان سیاسی آزاد شدند.
to liberate a slave
بردهای را آزاد کردن
Freedom fighters liberated the country from foreign occupation.
جنگاوران آزادیخواه کشور را از اشغال اجنبی آزاد کردند.
Faith liberates the soul from the body's prison.
ایمان روح را از زندان بدن آزاد میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «liberate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/liberate