با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Liberate

ˈlɪbəreɪt ˈlɪbəreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    liberated
  • شکل سوم:

    liberated
  • سوم‌شخص مفرد:

    liberates
  • وجه وصفی حال:

    liberating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
آزاد کردن، رها کردن، رهاییدن، خلاص کردن، (شیمی) آزاد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Political prisoners were liberated.
- زندانیان سیاسی آزاد شدند.
- to liberate a slave
- برده‌ای را آزاد کردن
- Freedom fighters liberated the country from foreign occupation.
- جنگاوران آزادی‌خواه کشور را از اشغال اجنبی آزاد کردند.
- Faith liberates the soul from the body's prison.
- ایمان روح را از زندان بدن آزاد می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد liberate

  1. verb give freedom
    Synonyms: bail one out, deliver, detach, discharge, disembarrass, emancipate, free, free up, get out from under, let loose, let out, loose, loosen, manumit, redeem, release, rescue, save, save one’s neck, set free, unbind, unchain, unhook, unshackle
    Antonyms: hold back, limit, prevent, restrain

ارجاع به لغت liberate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «liberate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/liberate

لغات نزدیک liberate

پیشنهاد بهبود معانی