فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Liberate

ˈlɪbəreɪt ˈlɪbəreɪt

گذشته‌ی ساده:

liberated

شکل سوم:

liberated

سوم‌شخص مفرد:

liberates

وجه وصفی حال:

liberating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

آزاد کردن، رها کردن، رهاییدن، خلاص کردن، (شیمی) آزاد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Political prisoners were liberated.

زندانیان سیاسی آزاد شدند.

to liberate a slave

برده‌ای را آزاد کردن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Freedom fighters liberated the country from foreign occupation.

جنگاوران آزادی‌خواه کشور را از اشغال اجنبی آزاد کردند.

Faith liberates the soul from the body's prison.

ایمان روح را از زندان بدن آزاد می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد liberate

  1. verb give freedom
    Synonyms:
    free release let out free up set free deliver rescue save emancipate discharge detach loosen loose unbind unchain unshackle disembarrass redeem bail one out get out from under let loose manumit save one’s neck unhook
    Antonyms:
    restrain limit hold back prevent

ارجاع به لغت liberate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «liberate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/liberate

لغات نزدیک liberate

پیشنهاد بهبود معانی