گذشتهی ساده:
emancipatedشکل سوم:
emancipatedسومشخص مفرد:
emancipatesوجه وصفی حال:
emancipating(از بردگی یا اسارت و غیره) آزاد کردن، رهاندن، رهانیدن، رهایی دادن، از قید چیزی نجات دادن، از زیر سلطه خارج کردن
Lincoln emancipated American slaves.
لینکلن بردگان آمریکا را آزاد کرد.
in some countries, women are still not fully emancipated.
در بعضی کشورها زنان هنوز از آزادی کامل برخوردار نیستند.
حقوق (از والدین کودک صلب اختیار و سرپرستی کردن) از قیمومت در آوردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «emancipate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/emancipate