با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Emancipate

ɪˈmænsəpeɪt ɪˈmænsəpeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    emancipated
  • شکل سوم:

    emancipated
  • سوم شخص مفرد:

    emancipates
  • وجه وصفی حال:

    emancipating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    (از بردگی یا اسارت و غیره) آزاد کردن، رهاندن، رهانیدن، رهایی دادن، از قید چیزی نجات دادن، از زیر سلطه خارج کردن
    • - Lincoln emancipated American slaves.
    • - لینکلن بردگان آمریکا را آزاد کرد.
    • - in some countries, women are still not fully emancipated.
    • - در بعضی کشورها زنان هنوز از آزادی کامل برخوردار نیستند.
  • verb - transitive
    حقوق (از والدین کودک صلب اختیار و سرپرستی کردن) از قیمومت در آوردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد emancipate

  1. verb set free
    Synonyms: affranchise, deliver, discharge, disencumber, disenthral, enfranchise, liberate, loose, loosen, manumit, release, unbind, unchain, unfetter, unshackle
    Antonyms: hold, imprison, incarcerate

ارجاع به لغت emancipate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «emancipate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/emancipate

لغات نزدیک emancipate

پیشنهاد بهبود معانی