گذشتهی ساده:
loosenedشکل سوم:
loosenedسومشخص مفرد:
loosensوجه وصفی حال:
looseningشل کردن، لینت دادن، نرم کردن، سست کردن، از خشکی در آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to loosen a screw
پیچ را شل کردن
to loosen one's control of something
کنترل خود را نسبت به چیزی کم کردن
More water will loosen the mud.
آب بیشتر گل را شل میکند.
to loosen the bowels
لینت دادن مزاج
I loosened the soil with a shovel.
خاک را با بیل نرم کردم.
They loosened export regulations.
آنها مقررات صادرات را آسانتر کردند.
He grasped the oar firmly and did not loosen his grip.
او پارو را محکم گرفت و آنرا رها نکرد.
(آمریکا - عامیانه) 1- آزادانه حرف زدن 2- با سخاوت پول دادن 3- آرامیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «loosen» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/loosen