فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Untie

ʌnˈtaɪ ʌnˈtaɪ

گذشته‌ی ساده:

untied

شکل سوم:

untied

سوم‌شخص مفرد:

unties

وجه وصفی حال:

untying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2

(گره، بند و...) باز کردن، گشودن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

He needs to untie his shoelaces.

او باید بند کفش‌هایش را باز کند.

She decided to untie the knot in the rope.

او تصمیم گرفت که گره طناب را باز کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The magician will untie the scarf from around his neck.

شعبده‌باز شال‌گردن را از دور گردنش باز خواهد کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد untie

  1. verb to free from ties or fasteners
    Synonyms:
    free undo loosen loose unfasten untangle unbind unloose disengage extricate unclasp unhitch slip unknot unlace unloosen unbrace disentangle
    Antonyms:
    tie fasten lace something up

ارجاع به لغت untie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «untie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/untie

لغات نزدیک untie

پیشنهاد بهبود معانی