گذشتهی ساده:
untiedشکل سوم:
untiedسومشخص مفرد:
untiesوجه وصفی حال:
untying(گره، بند و...) باز کردن، گشودن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He needs to untie his shoelaces.
او باید بند کفشهایش را باز کند.
She decided to untie the knot in the rope.
او تصمیم گرفت که گره طناب را باز کند.
The magician will untie the scarf from around his neck.
شعبدهباز شالگردن را از دور گردنش باز خواهد کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «untie» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/untie