با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Extricate

ˈekstrɪkeɪt ˈekstrɪkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    extricated
  • شکل سوم:

    extricated
  • سوم‌شخص مفرد:

    extricates
  • وجه وصفی حال:

    extricating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
رها کردن، خلاصی بخشیدن، آزاد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- She found it difficult to extricate herself from his embrace.
- برای او دشوار بود که خود را از آغوش او برهاند.
- I was happy to extricate myself from that troublesome love affair.
- از اینکه خود را از آن رابطه‌ی عشقی پردردسر خلاص کردم، خوشحال بودم.
- I extricated the kitten from under the fishing nets.
- بچه گربه را از زیر تورهای ماهی‌گیری درآوردم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد extricate

  1. verb get out of a situation; relieve of responsibility
    Synonyms: bail out, clear, deliver, detach, difference, differentiate, disburden, discumber, disembarrass, disencumber, disengage, disentangle, disinvolve, extract, free, get off the hook, get out from under, let go, let off, liberate, loose, loosen, pull out, release, remove, rescue, resolve, save one’s neck, separate, sever, untie, withdraw, wriggle out of
    Antonyms: entangle, involve

لغات هم‌خانواده extricate

ارجاع به لغت extricate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «extricate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/extricate

لغات نزدیک extricate

پیشنهاد بهبود معانی