گذشتهی ساده:
extricatedشکل سوم:
extricatedسومشخص مفرد:
extricatesوجه وصفی حال:
extricatingرها کردن، خلاصی بخشیدن، آزاد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She found it difficult to extricate herself from his embrace.
برای او دشوار بود که خود را از آغوش او برهاند.
I was happy to extricate myself from that troublesome love affair.
از اینکه خود را از آن رابطهی عشقی پردردسر خلاص کردم، خوشحال بودم.
I extricated the kitten from under the fishing nets.
بچه گربه را از زیر تورهای ماهیگیری درآوردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «extricate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/extricate