آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ شهریور ۱۴۰۴

    Let Go

    گذشته‌ی ساده:

    let go

    شکل سوم:

    let go

    سوم‌شخص مفرد:

    lets go

    وجه وصفی حال:

    letting go

    معنی let go | جمله با let go

    idiom C2

    رها کردن، ول کردن، باز کردن (دست)

    She let go of the rope and fell into the water.

    او طناب را رها کرد و داخل آب افتاد.

    He finally let go of the steering wheel.

    او بالاخره فرمان را ول کرد.

    idiom C2

    رها کردن، فراموش کردن، دل کندن، دست کشیدن، بی‌خیال شدن، کنار گذاشتن (گذشته، کینه و...)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    Sometimes, letting go is the only way to heal.

    گاهی اوقات، رها کردن تنها راه برای التیام یافتن است.

    He can't let go of what happened years ago.

    او نمی‌تواند چیزی که سال‌ها پیش اتفاق افتاد را فراموش کند.

    idiom

    آزاد کردن، رها کردن، اجازه‌ی رفتن دادن، ول کردن

    They captured the bird, then let it go.

    آن‌ها پرنده را گرفتند و بعد رهایش کردند.

    The kidnappers finally agreed to let the hostages go.

    آدم‌ربایان سرانجام موافقت کردند که گروگان‌ها را آزاد کنند.

    idiom

    از کار برکنار کردن، اخراج کردن

    They let me go without any warning.

    بدون هیچ هشداری اخراجم کردند.

    After the merger, the company let go of several employees.

    پس‌از ادغام، شرکت چندین کارمند را از کار برکنار کرد.

    idiom informal

    به خود نرسیدن، بی‌خیال شدن نسبت به خود، مراقب سلامتی خود نبودن

    Stress can cause people to let themselves go.

    استرس می‌تونه باعث بشه که آدم‌ها نسبت به خودشون رو بی‌خیال بشن.

    He used to be very fit, but he's let himself go lately.

    قبلاً خیلی سرحال بود، ولی اخیراً به خودش نمی‌رسه.

    idiom

    خود را رها کردن، راحت بودن، خوش‌گذراندن، فکر نکردن و لذت بردن

    She found it hard to let herself go in social situations.

    برایش سخت بود که در جمع راحت باشد.

    On vacation, he really let himself go and had the time of his life.

    در تعطیلات واقعاً خودش را رها کرد و کلی خوش گذراند.

    idiom

    رسیدگی نکردن، بی‌توجهی کردن، رها کردن (خانه، باغ و...)

    After the divorce, he let the whole house go. it’s a mess now.

    بعداز طلاق، کل خانه را ول کرد. الان به‌هم‌ریخته‌ است.

    You can tell the place has been let go – the lawn is overgrown and the paint is peeling.

    معلوم است که به اینجا رسیدگی نمی‌کنند. چمن‌ها بلند شده‌اند و رنگ دیوارها درحال کنده‌شدن است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    سوال‌های رایج let go

    گذشته‌ی ساده let go چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده let go در زبان انگلیسی let go است.

    شکل سوم let go چی میشه؟

    شکل سوم let go در زبان انگلیسی let go است.

    وجه وصفی حال let go چی میشه؟

    وجه وصفی حال let go در زبان انگلیسی letting go است.

    سوم‌شخص مفرد let go چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد let go در زبان انگلیسی lets go است.

    ارجاع به لغت let go

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «let go» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/let-go

    لغات نزدیک let go

    • - let fly
    • - let fly (at)
    • - let go
    • - let her rip
    • - let in
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.