فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Let Go

گذشته‌ی ساده:

let go

شکل سوم:

let go

سوم‌شخص مفرد:

lets go

وجه وصفی حال:

letting go

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

idiom C2

رها کردن، ول کردن، باز کردن (دست)

She let go of the rope and fell into the water.

او طناب را رها کرد و داخل آب افتاد.

He finally let go of the steering wheel.

او بالاخره فرمان را ول کرد.

idiom C2

رها کردن، فراموش کردن، دل کندن، دست کشیدن، بیخیال شدن، کنار گذاشتن (گذشته، کینه و...)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Sometimes, letting go is the only way to heal.

گاهی اوقات، رها کردن تنها راه برای التیام یافتن است.

He can't let go of what happened years ago.

او نمی‌تواند چیزی که سال‌ها پیش اتفاق افتاد را فراموش کند.

idiom

آزاد کردن، رها کردن، اجازه‌ی رفتن دادن، ول کردن

They captured the bird, then let it go.

آن‌ها پرنده را گرفتند و بعد رهایش کردند.

The kidnappers finally agreed to let the hostages go.

آدم‌ربایان سرانجام موافقت کردند که گروگان‌ها را آزاد کنند.

idiom

از کار برکنار کردن، اخراج کردن

They let me go without any warning.

بدون هیچ هشداری اخراجم کردند.

After the merger, the company let go of several employees.

پس‌از ادغام، شرکت چندین کارمند را از کار برکنار کرد.

idiom informal

به خود نرسیدن، بی‌خیال شدن نسبت به خود، مراقب سلامتی خود نبودن

Stress can cause people to let themselves go.

استرس می‌تونه باعث بشه که آدم‌ها نسبت به خودشون رو بی‌خیال بشن.

He used to be very fit, but he's let himself go lately.

قبلاً خیلی سرحال بود، ولی اخیراً به خودش نمی‌رسه.

idiom

خود را رها کردن، راحت بودن، خوش‌گذراندن، فکر نکردن و لذت بردن

She found it hard to let herself go in social situations.

برایش سخت بود که در جمع راحت باشد.

On vacation, he really let himself go and had the time of his life.

در تعطیلات واقعاً خودش را رها کرد و کلی خوش گذراند.

idiom

رسیدگی نکردن، بی‌توجهی کردن، رها کردن (خانه، باغ و...)

After the divorce, he let the whole house go. it’s a mess now.

بعداز طلاق، کل خانه را ول کرد. الان به‌هم‌ریخته‌ است.

You can tell the place has been let go – the lawn is overgrown and the paint is peeling.

معلوم است که به اینجا رسیدگی نمی‌کنند. چمن‌ها بلند شده‌اند و رنگ دیوارها درحال کنده‌شدن است.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت let go

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «let go» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/let-go

لغات نزدیک let go

پیشنهاد بهبود معانی