آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ شهریور ۱۴۰۴

    Fan

    fæn fæn

    گذشته‌ی ساده:

    fanned

    شکل سوم:

    fanned

    سوم‌شخص مفرد:

    fans

    وجه وصفی حال:

    fanning

    شکل جمع:

    fans

    معنی fan | جمله با fan

    noun countable A2

    طرفدار، هوادار، شیفته، علاقه‌مند، دوستدار

    He’s always been a fan of old movies.

    او همیشه دوستدار فیلم‌های قدیمی بوده است.

    The singer waved to her fans after the concert.

    خواننده بعداز کنسرت برای هوادارانش دست تکان داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a basketball fan

    شیفته‌ی بسکتبال

    one of Michael Jackson's fans

    یکی از شیفتگان مایکل جکسون

    noun countable B1

    پنکه، فن

    fan, پنکه، فن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    I turned on the ceiling fan.

    پنکه‌ی سقفی را روشن کردم.

    A small desk fan kept the office air moving.

    پنکه‌ی رومیزی کوچک هوای دفتر را در حرکت نگه می‌داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a rotary fan

    بادزن چرخان

    a fan with blades (or vanes)

    بادزن پره‌دار

    a (motor) fan

    پروانه‌ی موتور

    a ventilation fan

    بادزن هوا رسانی

    an electric fan

    بادزن برقی

    noun countable

    بادبزن

    Fans decorated with flowers were popular in ancient Persia.

    بادبزن‌هایی که با گل تزئین می‌شدند در ایران باستان محبوب بودند.

    During the hot afternoon, he cooled himself with a bamboo fan.

    در بعدازظهری گرم، خودش را با بادبزن بامبویی خنک کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a Japanese (or folding) fan

    بادزن تاشو، بادزن ژاپنی

    verb - transitive

    باد زدن

    He fanned away the Kebab smoke.

    او دود کباب را با بادزن بیرون راند.

    Sweating women were talking and fanning themselves restlessly.

    زن‌ها عرق‌ریزان حرف‌می‌زدند و با بی‌تابی خود را باد می‌زدند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to fan a fire

    آتش را باد زدن، برآتش دمیدن

    verb - transitive

    ادبی دامن زدن، شعله‌ور کردن، برانگیختن، تحریک کردن، شدت دادن

    She was trying to fan our hostility further.

    او می‌کوشید که دشمنی ما را بیشتر دامن بزند.

    Careless words can fan jealousy among friends.

    کلمات نسنجیده می‌توانند حسادت را میان دوستان برانگیزانند.

    verb - transitive

    باز کردن، پهن کردن (در شکل بادبزن)

    همچنین می‌توان از fan out استفاده کرد.

    The peacock fanned out its tail.

    طاووس دم خود را از هم باز کرد.

    Searching for the fugitives, the police fanned out across the plain.

    افراد پلیس در جست‌وجوی فراریان در سرتاسر دشت پراکنده شدند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He was fanning out the cards in his hand.

    او ورق‌های بازی را چتروار در دست گرفته بود.

    slang verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی ورزش (بیسبال) از بازی خارج کردن، استرایک اوت کردن (بَتِر)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The young pitcher fanned six of the last seven hitters.

    پرتاب‌کننده‌ی جوان شش نفر از هفت بازیکن آخر را استرایک اوت کرد.

    He fanned the opposing team’s best hitter twice.

    او بهترین بازیکن تیم مقابل را دو بار استرایک اوت کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fan

    1. noun blower of air
      Synonyms:
      ventilator air conditioner blade propeller vane windmill draft leaf flabellum palm leaf thermantidote
    1. noun person enthusiastic about an interest
      Synonyms:
      lover admirer supporter follower devotee addict zealot aficionado amateur buff rooter adherent habitué votary hound groupie freak
    1. verb blow on
      Synonyms:
      wind ventilate cool refresh aerate spread ruffle air-cool air-condition winnow
    1. verb provoke
      Synonyms:
      stir up excite arouse stimulate agitate rouse whip up work up impassion increase extend expand add fuel enkindle

    Phrasal verbs

    fan out

    از هم باز شدن یا کردن، پراکنده شدن یا کردن

    Collocations

    ardent fan

    طرفدار پر و پا قرص، هوادار دو آتیشه

    adoring fan

    طرفدار مشتاق/شیفته

    dedicated fan

    طرفدار دوآتشه / طرفدار اختصاصی

    Idioms

    fan the air

    به قصد کشتن چیزی(مثلاً مگس) زدن و موفق نشدن

    hit the fan

    (عامیانه) گند بالا آوردن، موجب آبروریزی شدن، اثر بسیار بد داشتن

    when the shit hits the fan

    (عامیانه) هنگام بحران، وقت سختی

    سوال‌های رایج fan

    معنی fan به فارسی چی میشه؟

    کلمه "fan" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد که بسته به زمینه می‌تواند متفاوت باشد. در زیر به بررسی معانی و نکاتی جالب درباره این کلمه می‌پردازیم.

    معانی "fan"

    1. طرفدار (Fan):

    یکی از رایج‌ترین معانی "fan" به معنای طرفدار یا علاقه‌مند به یک ورزش، گروه موسیقی، هنرمند یا فیلم است. به عنوان مثال، کسی که به تیم فوتبال خاصی علاقه‌مند است، می‌تواند به عنوان "football fan" شناخته شود. طرفداران معمولاً در رویدادها و مسابقات شرکت می‌کنند و از طریق خرید بلیط، پوشاک و وسایل جانبی از تیم یا هنرمند مورد نظر حمایت می‌کنند.

    2. پنکه (Fan):

    در زبان انگلیسی، "fan" به معنای پنکه نیز به کار می‌رود. این نوع پنکه‌ها معمولاً برای خنک کردن فضاها در فصل‌های گرم سال استفاده می‌شوند. پنکه‌ها می‌توانند برقی یا دستی باشند و در انواع مختلفی مانند پنکه‌های سقفی، ایستاده و رومیزی وجود دارند.

    3. چرخاندن (To Fan):

    "Fan" همچنین به عنوان یک فعل به کار می‌رود و به معنای چرخاندن یا پخش کردن هوا به وسیله یک شیء است. به عنوان مثال، وقتی که شما یک کاغذ را می‌چرخانید تا هوای بیشتری به آن برسد، می‌گویید که "I fan the paper."

    نکات جالب درباره "fan"

    - تاریخچه:

    واژه "fan" از کلمه لاتین "fanaticus" به معنای "طرفدار متعصب" گرفته شده است. این کلمه به تدریج به معنای طرفدار عمومی در فرهنگ‌های مختلف تبدیل شده است.

    - فرهنگ طرفداری:

    در دنیای مدرن، فرهنگ طرفداری به یک پدیده جهانی تبدیل شده است. از ورزش گرفته تا فیلم و موسیقی، طرفداران به شکل‌های مختلف از هنرمندان و تیم‌های خود حمایت می‌کنند. این فرهنگ حتی به شکل ایجاد باشگاه‌ها و انجمن‌های طرفداری نیز وجود دارد.

    - تأثیر اجتماعی:

    طرفداران می‌توانند تأثیر زیادی بر روی شهرت و موفقیت هنرمندان و تیم‌های ورزشی داشته باشند. حضور فعال طرفداران در شبکه‌های اجتماعی می‌تواند به افزایش معروفیت و جذب حمایت‌های مالی برای پروژه‌ها کمک کند.

    - پنکه‌ها در تاریخ:

    پنکه‌ها نیز تاریخچه جالبی دارند. در گذشته، پنکه‌های دستی از مواد طبیعی مانند پر، چوب و کاغذ ساخته می‌شدند و به عنوان نمادی از ثروت و قدرت در برخی فرهنگ‌ها شناخته می‌شدند. امروزه پنکه‌های برقی و مدرن جایگزین آنها شده‌اند.

    - استفاده‌های دیگر:

    واژه "fan" به طور غیررسمی برای توصیف افرادی که به شدت به یک موضوع خاص علاقه‌مند هستند نیز به کار می‌رود. به عنوان مثال، شخصی که به کتاب‌های علمی تخیلی علاقه‌مند است ممکن است به عنوان "sci-fi fan" شناخته شود.

    گذشته‌ی ساده fan چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده fan در زبان انگلیسی fanned است.

    شکل سوم fan چی میشه؟

    شکل سوم fan در زبان انگلیسی fanned است.

    شکل جمع fan چی میشه؟

    شکل جمع fan در زبان انگلیسی fans است.

    وجه وصفی حال fan چی میشه؟

    وجه وصفی حال fan در زبان انگلیسی fanning است.

    سوم‌شخص مفرد fan چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد fan در زبان انگلیسی fans است.

    ارجاع به لغت fan

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fan» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fan

    لغات نزدیک fan

    • - famously
    • - famulus
    • - fan
    • - fan belt
    • - fan in
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.