شکل جمع:
admirersتحسینکننده، ستاینده
He's always been an admirer of classical music.
او همیشه از تحسینکنندگان موسیقی کلاسیک بوده است.
The artist had an admirer who never missed one of her exhibitions.
این هنرمند ستایندهای داشت که هرگز یکی از نمایشگاههای او را از دست نداد.
قدیمی شیفته، دلباخته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The anonymous admirer left a bouquet of roses on her doorstep.
شیفتهی ناشناس دستهگل رز را در جلو در خانهاش گذاشت.
Her admirer sent love letters.
دلباختهی او نامههای عاشقانه فرستاد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «admirer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/admirer