با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Junkie

ˈdʒʌŋki ˈdʒʌŋki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    junkies

توضیحات

شکل نوشتاری این لغت در حالت صفت (adjective): junky

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun slang countable informal
    عملی، شیره‌ای، معتاد به موادمخدر (به‌ویژه هروئین)
    • - He was a junkie who had no control over his addiction.
    • - او شخصی عملی بود که هیچ کنترلی روی اعتیادش نداشت.
    • - The junky was begging for money on the corner.
    • - معتاد در گوشه‌ای برای پول گدایی می‌کرد.
  • noun slang countable informal
    خوره، معتاد (در مورد خوراک یا علاقه یا فعالیت و غیره)
    • - a TV junkie
    • - خوره‌ی تلویزیون
    • - She was a junky for horror movies, watching them almost every night.
    • - او معتاد فیلم‌های ترسناک بود و تقریباً هر شب آن‌ها را تماشا می‌کرد.
  • adjective informal
    بی‌ارزش، بد، بنجل، بی‌کیفیت
    • - a junky old car
    • - ماشین قدیمی بنجل
    • - She wore a junky old t-shirt.
    • - او تی‌شرت قدیمی بی‌ارزشی را پوشیده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد junkie

  1. noun Someone who is so ardently devoted to something that it resembles an addiction
    Synonyms: addict, drug-addict, freak, junky, drug abuser, nut, user

ارجاع به لغت junkie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «junkie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/junkie

لغات نزدیک junkie

پیشنهاد بهبود معانی