امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Addict

ˈædɪkt ˈædɪkt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    addicted
  • شکل سوم:

    addicted
  • سوم‌شخص مفرد:

    addicts
  • وجه وصفی حال:

    addicting
  • شکل جمع:

    addicts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb countable B2
خو دادن، اعتیاد دادن، عادی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun verb - transitive adverb countable
خو گرفتگی، عادت، اعتیاد
adverb noun verb - transitive countable
خوگرفته، معتاد link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده
- to be addicted
- معتاد بودن
- to become addicted
- معتاد شدن
- He has become addicted to cigarettes.
- او به سیگار معتاد شده است.
- In that country they force addicts into kicking their habits.
- در آن کشور معتادان را وادار به ترک اعتیاد می‌کنند.
- a T.V. addict
- خو گرفته به تلویزیون
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد addict

  1. noun person who has compulsion toward
    Synonyms:
    fan enthusiast follower addict practitioner habitué devotee buff zealot aficionado junkie hound nut fiend freak

ارجاع به لغت addict

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «addict» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/addict

لغات نزدیک addict

پیشنهاد بهبود معانی