با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Addict

ˈædɪkt ˈædɪkt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    addicted
  • شکل سوم:

    addicted
  • سوم‌شخص مفرد:

    addicts
  • وجه وصفی حال:

    addicting
  • شکل جمع:

    addicts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb countable B2
خو دادن، اعتیاد دادن، عادی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun verb - transitive adverb countable
خو گرفتگی، عادت، اعتیاد
noun verb - transitive adverb countable
خوگرفته، معتاد
- to be addicted
- معتاد بودن
- to become addicted
- معتاد شدن
- He has become addicted to cigarettes.
- او به سیگار معتاد شده است.
- In that country they force addicts into kicking their habits.
- در آن کشور معتادان را وادار به ترک اعتیاد می‌کنند.
- a T.V. addict
- خو گرفته به تلویزیون
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد addict

  1. noun person who has compulsion toward
    Synonyms: activity, often injurious aficionado, buff, devotee, enthusiast, fan, fanatic, fiend, follower, freak, habitué, hound, junkie, nut, practitioner, zealot

ارجاع به لغت addict

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «addict» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/addict

لغات نزدیک addict

پیشنهاد بهبود معانی