زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Incline

ɪnˈklaɪn ɪnˈklaɪn ɪnˈklaɪn ɪnˈklaɪn

گذشته‌ی ساده:

inclined

شکل سوم:

inclined

سوم‌شخص مفرد:

inclines

وجه وصفی حال:

inclining

شکل جمع:

inclines

معنی incline | جمله با incline

verb - intransitive verb - transitive formal

مایل بودن، تمایل داشتن، گرایش داشتن، راغب بودن

As we grow older we incline to traditional ways.

پیرتر که می‌شویم به روش‌های سنتی گرایش بیشتری پیدا می‌کنیم.

Increased knowledge inclines one to further reading.

دانش فزاینده انسان را متمایل به مطالعه‌ی بیشتر می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He inclines toward Pari but his father wants him to marry Pari's sister.

او پری را ترجیح می‌دهد، اما پدرش می‌خواهد که او با خواهر پری ازدواج کند.

verb - transitive

شیب داشتن، سرازیر بودن، خم شدن، مایل بودن، زاویه‌دار شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The land inclines toward the shore.

زمین به سوی رودخانه شیب دارد.

He inclined his head toward the speaker in order to hear better.

او برای بهتر شنیدن سر خود را به سوی ناطق خم کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He inclined the shovel against the wall.

او بیل را به دیوار تکیه داد.

inclined drilling

حفاری مایل

noun countable formal

شیب، سرازیری، سربالایی

From the top of the incline, they could see the entire village below.

از بالای شیب می‌توانستند کل روستا را در پایین ببینند.

The road curves around the incline before entering the valley.

جاده قبل‌از ورود به دره، به دور شیب می‌پیچد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a sharp incline

شیب تند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incline

  1. noun slope
    Synonyms:
    gradient inclination slant tilt grade plane ramp dip rise ascent descent lean leaning acclivity declivity approach cant
  1. verb tend toward
    Synonyms:
    favor prefer lean to affect influence drive move turn bias sway govern prompt induce persuade predispose impel bend prejudice verge gravitate toward be disposed be predisposed be willing not mind make willing look
  1. verb bend, lean
    Synonyms:
    lean tilt slope slant bow turn point lower list tend train aim nod tip recline stoop heel cant level deviate diverge cock skew lay veer bevel yaw

Collocations

incline one's ear

گوش فرا دادن، (با دقت یا توافق) گوش دادن

لغات هم‌خانواده incline

  • verb - transitive
    incline

سوال‌های رایج incline

گذشته‌ی ساده incline چی میشه؟

گذشته‌ی ساده incline در زبان انگلیسی inclined است.

شکل سوم incline چی میشه؟

شکل سوم incline در زبان انگلیسی inclined است.

شکل جمع incline چی میشه؟

شکل جمع incline در زبان انگلیسی inclines است.

وجه وصفی حال incline چی میشه؟

وجه وصفی حال incline در زبان انگلیسی inclining است.

سوم‌شخص مفرد incline چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد incline در زبان انگلیسی inclines است.

ارجاع به لغت incline

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incline» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incline

لغات نزدیک incline

پیشنهاد بهبود معانی