گذشتهی ساده:
aimedشکل سوم:
aimedسومشخص مفرد:
aimsوجه وصفی حال:
aimingشکل جمع:
aimsقراول رفتن، هدفگیری کردن، نشانه گرفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The stone was aimed at me.
سنگ به سوی من پرتاب شده بود.
The soldiers took aim and then fired.
سربازان نشانه گرفتند و سپس تیراندازی کردند.
to take aim
هدفگیری کردن، نشانهروی کردن
قصد داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We aim to win in this race.
ما میخواهیم در این مسابقه برنده شویم.
I aim to succeed.
آرزو دارم که موفق شوم.
دانستن، فرض کردن، ارزیابی کردن، شمردن، رسیدن، نائل شدن(به)، به نتیجه رسیدن
اشاره داشتن، مخاطب قرار دادن
His remarks were aimed at fat people.
روی سخن او با اشخاص چاق بود.
to aim at
هدفگیری کردن (به سوی)، مخاطب قرار دادن
با اسلحه هدف گرفتن
He aimed his gun at me.
هفت تیرش را به طرفم هدف گرفت.
مراد، هدف، مقصد
Their aim was to help the poor.
هدف آنها کمک به فقیران بود.
with the aim of...
به منظور...
نشان، هدف، جهت، میدان
His aim was bad and he hit the donkey instead of the deer.
هدفگیری او بد بود و به جای آهو الاغ را زد.
حدس، گمان
راهنمایی، رهبری
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «aim» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/aim