فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Aim

eɪm eɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    aimed
  • شکل سوم:

    aimed
  • سوم شخص مفرد:

    aims
  • وجه وصفی حال:

    aiming
  • شکل جمع:

    aims

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive B1
    قراول رفتن، هدف‌گیری کردن، نشانه گرفتن
    • - The stone was aimed at me.
    • - سنگ به سوی من پرتاب شده بود.
    • - The soldiers took aim and then fired.
    • - سربازان نشانه گرفتند و سپس تیراندازی کردند.
    • - to take aim
    • - هدف‌گیری کردن، نشانه‌روی کردن
  • verb - intransitive
    قصد داشتن
    • - We aim to win in this race.
    • - ما می‌خواهیم در این مسابقه برنده شویم.
    • - I aim to succeed.
    • - آرزو دارم که موفق شوم.
  • verb - transitive
    دانستن، فرض کردن، ارزیابی کردن، شمردن، رسیدن، نائل شدن(به)، به نتیجه رسیدن
  • verb - transitive
    اشاره داشتن، مخاطب قرار دادن
    • - His remarks were aimed at fat people.
    • - روی سخن او با اشخاص چاق بود.
    • - to aim at
    • - هدف‌گیری کردن (به سوی)، مخاطب قرار دادن
  • verb - transitive
    با اسلحه هدف گرفتن
    • - He aimed his gun at me.
    • - هفت تیرش را به طرفم هدف گرفت.
  • noun
    مراد، هدف، مقصد
    • - Their aim was to help the poor.
    • - هدف آن‌ها کمک به فقیران بود.
    • - with the aim of...
    • - به منظور...
  • noun
    نشان، هدف، جهت، میدان
    • - His aim was bad and he hit the donkey instead of the deer.
    • - هدف‌گیری او بد بود و به جای آهو الاغ را زد.
  • noun
    حدس، گمان
  • noun
    راهنمایی، رهبری
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد aim

  1. noun goal
    Synonyms: ambition, aspiration, course, desideratum, design, desire, direction, end, intent, intention, mark, object, objective, plan, purpose, scheme, target, where one is heading, wish
    Antonyms: aimlessness, avoidance, neglect, purposelessness, thoughtlessness
  2. verb point or direct at a goal
    Synonyms: address, angle, aspire, attempt, cast, concentrate, contemplate, covet, design, direct, endeavor, essay, fix, focus, intend, level, mean, plan, propose, purpose, set one’s sights on, sight, slant, steer, strive, target, train, try, want, wish, zero in on, zoom in

لغات هم‌خانواده aim

ارجاع به لغت aim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «aim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/aim

لغات نزدیک aim

پیشنهاد بهبود معانی