آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۲

    Direction

    dəˈrekʃn / / daɪˈrekʃn dəˈrekʃn / / daɪˈrekʃn

    شکل جمع:

    directions

    معنی direction | جمله با direction

    noun countable uncountable B1

    دستور، رهبری، اداره، هدایت، سرپرستی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    The man under whose direction this book was written.

    مردی که زیر نظر او این کتاب نوشته شد.

    He was given overall direction of the program.

    سرپرستی کلی برنامه به او سپرده شده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    As long as this company is under my direction ...

    تا هنگامی که این شرکت تحت مدیریت من است ...

    You must follow my directions.

    شما باید از دستورات من پیروی کنید.

    A report prepared at the direction of the president.

    گزارشی که به دستور رئیس تهیه شده است.

    The play was performed under his direction.

    نمایشنامه به کارگردانی او اجرا شد.

    noun countable uncountable

    جهت، سو، راه، مسیر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Soldiers scattered in all directions.

    سربازان به هر سو پراکنده شدند.

    The wind is blowing in a northerly direction.

    باد در جهت شمالی می‌وزد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    In which direction did the bandit go?

    راهزن کدام ور رفت؟

    the direction of an airplane's flight

    راستای پرواز هواپیما

    Please follow the direction of the arrow.

    لطفاً در جهت پیکان (فلش) حرکت کنید.

    in the direction of

    در جهت

    research in new directions

    پژوهش به روش‌های نوین

    The outbreak of war gave a new direction to his activities.

    آغاز جنگ به فعالیت‌های او جهت تازه‌ای بخشید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد direction

    1. noun management
      Synonyms:
      control supervision leadership guidance government administration command charge oversight order superintendence
    1. noun course, route
      Synonyms:
      way path road line track course bearing trend tendency current stream drift inclination bias proclivity set bent slant angle orientation trajectory objective aim end viewpoint standpoint aspect side that-a-way point of compass beeline tack range area region spot outlook
      Antonyms:
      deviation misdirection wrong way

    لغات هم‌خانواده direction

    • noun
      direction, directness, director
    • adjective
      direct
    • verb - transitive
      direct, redirect
    • adverb
      directly

    سوال‌های رایج direction

    شکل جمع direction چی میشه؟

    شکل جمع direction در زبان انگلیسی directions است.

    ارجاع به لغت direction

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «direction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/direction

    لغات نزدیک direction

    • - directed
    • - directed graph
    • - direction
    • - direction finder
    • - direction indicator
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.