نظارت، سرپرستی، مباشرت، مدیریت، مراقبت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The project was completed under her careful supervision.
این پروژه تحت نظارت دقیق او تکمیل شد.
Children require constant supervision at the playground.
کودکان در زمین بازی به مراقبت مداوم نیاز دارند.
Effective supervision can enhance team productivity.
سرپرستی مؤثر میتواند بهرهوری تیم را افزایش دهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «supervision» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/supervision