گذشتهی ساده:
chargedشکل سوم:
chargedسومشخص مفرد:
chargesوجه وصفی حال:
chargingشکل جمع:
chargesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- (حسابداری) سوخت شده محسوب کردن، به حساب زیانکار بردن 2- متعلق دانستن به، وابسته دانستن به
bring a charge against someone
کسی را رسماً متهم کردن
رایگان، مجانی، بدون مطالبهی قیمت یا کارمزد
رایگان، بیخرج
(انگلیس) تحویل پلیس دادن
مسئول (چیزی) بودن
مسئول (کاری)، متصدی
تحت سرپرستی یا تصدی، زیر نظر
کارمزد، کمیسیون
پول تلفن را به حساب گیرنده گذاشتن (آمریکا: call collect هم میگویند)
مسئول، متصدی، عهدهدار
charge (or cost or pay) (somebody) the earth
(انگلیس - عامیانه) بسیار گران بودن، خیلی تمام شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «charge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/charge